سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، پرده ای جلوگیر از آفت هاست . [امام علی علیه السلام]
کجایند مردان بی ادعا؟
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» از تو به یک اشاره............

مقام معظم رهبری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( سه شنبه 87/4/11 :: ساعت 8:38 عصر )

»» مرگ بر قلم به دست مزدور

مدیر روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران خبر داد

حکم جلب مدیرمسئول روزنامه اعتماد ملی صادر شد

خبرگزاری فارس: مدیر روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران گفت: حکم جلب مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی صادر شد.

سید ابوالحسن پور‌حسینی در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی فارس گفت: دستور جلب و تحقیقات از مدیرمسئول روزنامه اعتماد ملی به دنبال شکایات متعدد به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و افترا برای پاسخ‌گویی به اتهاماتش و اعلام جرم اخیر مدعی‌العموم درخصوص چاپ مطلبی اهانت‌آمیز در شماره‌ ‌‌682 مورخ ‌‌11/ ‌‌4/ ‌‌87 توسط منتجب‌نیا، صادر شده است.
این پرونده در دادسرای رسیدگی به جرایم کارکنان دولت و رسانه پیگیری می‌شود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( سه شنبه 87/4/11 :: ساعت 8:29 عصر )

»» السلام علیک یا محمد بن علی، ایها الامام الباقر یابن رسول الله

 


چشمه جاری شکافنده علم ها در بیابان خشکیده دانش جوشیدن گرفت و جان جویندگان علم و معرفت را از زلال پر برکت خود سیراب ساخت. شیعه نشان افتخار دیگری بر گردن آویخت و بر این پیشوای معصوم خود بالید. ای افتخار شیعه که در ضیافت خانه حوزه ها و دانشگاه ها سفره پر نعمت دانش تو گسترده است، میلاد مسعودت را گرامی می داریم.

 

السلام علیک  یا محمد بن علی، ایها الامام الباقر یابن رسول الله

 

در شب میلاد آخرین بازمانده کربلای عطش (بنا به روایتی سوم ماه صفر یا اول رجب)، اشکهای چشمانمان مضاعف میشود و طپش قلبمان سنگین تر از دیروز و دستهایمان بر پنجره های سخت قبرستان غریب و دلگیر بقیع گره میخورد، آنجا که مأوی شکافنده دانش هاست.
چشم هایت را می بندی و دیوار بقیع را در برابرت می‌‌‌‌یابی و آنگاه که شبکه های پنجره را لمس می‌کنی مرغ جانت پر می کشد که بر مزار های مطهر و پاکشان حضور یابی، صورت بر خاک معطرشان بگذاری و با سوز دل غربت اشان را گریه کنی. این جا مدینه است این جا بقیع است و این چهار بقعه تاریک و مظلوم ... چهار قبر مظلوم را می‌نگری که تنها با سنگی بر روی آنها نشان از مزار شریف گلی از بوستان محمد (ص) دارند.

گل ستاره وجود حضرت باقر در آسمان شیعه تابیدن گرفت؛ امامی که شکافنده دانش ها، جامع علم و منبع دانش و مشهور به فضیلت و بینش است و درجه علم و دانشش بالاتر از فهم بشری، امام پایداری و تلخی چشیده ای  از حماسه عاشورا که پیمانش با خدا غیر قابل تردید و فضیلت و کمالش غیر قابل انکار است. امام علم که چشمه‌های جوشان دانش و فنون و حکمت از اندیشه های این بابغه دین می جوشید و می‌تراوید و اوراق زندگی اش سراسر سرشار از احادیث روایت‌‌ها و کلمات قصار و نصیحت هاست.

شب میلادش، فضای ساکت و آرام مدینه، مبهوت نورافشانی خانه گلین امام سجاد (ع) است و فروغی نورانی، آسمان مدینه را روشن کرده است؛ نوری که از چهره معصوم و منور نوزادی مبارک به آسمان ساطع است. چشمه جاری شکافنده علم ها در بیابان خشکیده دانش جوشیدن گرفت و جان جویندگان علم و معرفت را از زلال پر برکت خود سیراب ساخت.

 

????????????????

 

نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که: دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.
کنیه امام "ا
بو جعفر" بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع) و از سوی پدر به امام حسین (ع) می رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین (ع) است. تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجری در مدینه اتفاق افتاد.

در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد. دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجری که سال شهادت امام زین العابدین (ع) است آغاز شد و تا سال 114 هجری یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است. در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند. قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی (ع) متوجه کرده بود و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند. برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند.

اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند. بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وی امام جعفر صادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر (ص) و ناموس و قانون عدالت بودند و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار اهتمام می ورزیدند، و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس کنند. به همین جهت محضر امام باقر (ع) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود.

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمه‏ وحى بود، آنان آموزگارى نداشتند و در مکتب بشرى درس نخوانده بودند، «جابر بن عبد الله‏» نزد امام باقر (ع) مى‏ آمد و از آنحضرت دانش فرا مى‏گرفت و به آن گرامى مکرر عرض مى ‏کرد: اى شکافنده علوم! گواهى مى‏دهم تو در کودکى از دانشى خداداد برخوردارى.

در مکتب تربیتی امام باقر (ع) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد. ابوجعفر امام محمد باقر (ع) متولی صدقات حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت. امام باقر (ع) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود. سیرت و صورتش ستوده بود. پیوسته لباس تمیز می پوشید. در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود.

امام پنجم (ع) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود. در ضمن سخنانش می فرمود:

مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد.

امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت. میخواست سنتهای جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید. در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت و با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای  کشت آماده می ساخت. آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود. بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) می رفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری، که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری  نمود و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.

امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر (ع) با تشکیل حلقه های درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود. رسول اکرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثی  که از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است. چنان که در این حدیث آمده است:
در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند و در کنار دریای بیکران وجود علی (ع) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند. بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود:
"سلونی قبل از تفقدونی پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید و بارها می گفت: من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم. ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند؟ اما به تدریج، به ویژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گوارای دانش امام باقر (ع) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام (ع) شدند و به قول یکی از مورخان:

"مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند".

امام باقر (ع) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را، از این طریق مناسب تر می دید، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت. اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت. در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی  شورش (علیه دستگاه) غافل نبود، و از راه دیگری  نیز آن را دامن میزد: و آن راه، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( سه شنبه 87/4/11 :: ساعت 8:6 عصر )

»» عشق است لبخندت

عکس مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
بزرگداشت شهید یعنی اصالت بخشیدن به آنها و هدفها و تشویق به عمل و تقدیس آن ایثار

مقام معظم رهبری

  • شهادت و شهید برای یک ملت وسیله حرکت و مقدمه پیروزی است.

  • ما شهید را پرچم پیروزی می دانیم و به آن مفتخریم.

ولی امر مسلمین حضرت امام خامنه ای

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 7:58 عصر )

»» شهدا شرمنده ایم...........

عکس لحظه شهادت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 7:54 عصر )

»» اما ... آدم باش ( فرازهایی از وصیتنامه دکتر شریعتی )

 

اما ... آدم باش ( فرازهایی از وصیتنامه دکتر شریعتی )

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه ، پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم وبرای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد ازظهردرفرودگاه حاضرشوید که هشت بعد ازظهراحتمال پروازهست( نشانه ای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی که به قرن بوق تعلق دارند) گر چه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور، عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود؟

... اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعرهیجان آور، لذت زیباییهای احساس و فهم و مگر ارزش برخی کلمه ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است؟ چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه درعمر لذت می برند و چه گاو انسانهایی که فقط از آخورآباد و زیر سایه درخت چاق می شوند . من اگر خودم بودم وخودم، فلسفه می خواندم وهنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه و شرابم هنر و دیگر بس! اما من از آغاز متاهل بودم. ناچار باید برای خانواده ام کار می کردم و برای زندگی آنها زندگی می کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان، که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی کسم، کوزه آبی آورده باشم

... فرزندم! تو می توانی" هر گونه بودن" را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هرانتخابی باید انسان بودن نیزهمراه باشد وگرنه دیگر از آزادی و انتخاب، سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خدا است و انسان و دیگر هیچ کس، هیچ چیز، انسان بودن یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد( به خود و جهان) و می آفریند( خود را و جهان را) و تعصب می ورزد و می پرستد و انتظار می کشد و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق . این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می زند. اگر این صفات را جزء ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری همه دارد پایمال می شود انسان در زیر بار سنگین موفقیتهایش دارد مسخ می شود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل می کند. تو هر چه می خواهی باشی باش، اما... آدم باش.

اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن می پوسی. هجرت کلمه بزرگی در تاریخ " شدن" انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین. اما وقتی که ایران را دیده باشی، و گرنه کور رفته ای، کربازگشته ای، افریقا مصراع دوم بیتی است که، مصراع اول اروپا است... .  واقعیت، خوبی و زیبایی، در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگر به جستجو نمی ارزد، نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب. و سومین با هنر، عشق می تواند تو را از این هر سه محروم کند. و نیز می تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره ای بگشاید و شاید هم... دری و من نخستینش را تجربه کرده ام و این است که آنرا دوست داشتن نام کرده ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی می بخشد و هم، همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن و هم، زیبایی و زیباییها( که کشف می کند، که می آفریند، چقدردرهمین دنیا بهشتها و بهشتی ها) نهفته است. اما نگاهها و دلها همه دوزخی است، همه برزخی است و نمی بیند و نمی شناسد، کورند، کرند، چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی شوند. همه جیغ و داد و غرغر و نق و نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره

... اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجازگری است که از اعماق روح شما سرزند، جوش کند و اراده ای شود مسلح به آگاهی ای مسلط برهمه چیزو نقاد هرچه پیش می آورند و دورافکننده هر لقمه ای که می سازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی خود طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته اند. دعوای امروز برسراین است که لقمه کدام طباخی را بخورند. هیچ کس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده اند و چه مهوع !

...  و اما تو همسرم. چه سفارشی می توانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچ کسی را در زندگی کردن از دست نداده ای. نه در زندگی، در زندگی کردن، به خصوص بدان " گونه" که مرا می شناسی و بدان صفات که مرا می خوانی . نبودن من خلائی در میان داشتنهای تو پدید نمی آورد، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده ای، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پر از صداقت و پاکی و انسانیت توست.

به هر حال، اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصائل شخصیت انسانی من اشتباه کرده باشی، دراین اصل هردوهم عقده ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده ام همسر خوبی نبوده ام؛ و من به هر حال، آنقدر خوب هستم که بدیهای خویش را اعتراف کنم، و آنقدر قدرت دارم که ضعفهایم را کتمان نکنم و در شایستگیم همین بس که خداوند با دادن تو، آنچه را به من نداده است؛ جبران کرده است و این است که اکنون، درحالی که همچون یک محتضر وصیت می کنم احساس محتضر را ندارم که بابودن تو می دانم که نبودن من، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمی آورد.

در پایان این حرفها برخلاف همیشه احساس لذت و رضایت می کنم که عمرم به خوبی گذشت . هیچ وقت ستم نکردم. هیچ وقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است.

خدا را سپاس می گزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین " شغل"  در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو، و عزیزترین و گرانترین ثروتی که می توان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان ، ... و حماسه ام اینکه، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان" من" و "مردم" در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی شناخت و فخرم اینکه ، در برابر هر مقتدرتر از خودم، متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تر از خودم، متواضعترین.

و آخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی توانسته اند به سادگی ، مقامات حساس و موفقیتهای سنگین به دست آورند، اما آنچه را در این معامله از دست می دهند، بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که به دست می آورند.

... و دیگر اینکه نخستین رسالت ما کشف بزرگترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن " متن مردم" است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گنگیم. ما از آغاز پیدایشمان زبان آنها را از یاد برده ایم و این بیگانگی قبرستان همه آرزوهای ما و عبث کننده همه تلاشهای ماست. و آخرین سخنم به آنها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می کوبیدند اینکه:

دین چو منی گزاف وآسان نبود

روشن ترازایمان من ایمان نبود

در دهرچو من یکی و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودیی است که، پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه و آزادی انسانی، به معنای غیر بوروژازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز می شود.

در سوگ شریعتی

خورشید خاوران هر بامداد به جستجوی تو بیدار می شود

و شامگاه چون از فراز دمشق می گذرد

تا در نیلی آب های مدیترانه به خواب رود،

با چشم اشتیاق تو تا واپسین فروغ،

به ایران نگاه می کند از دور

و موجهای ساحل دریای شام

به نجوای جاودانه محزونشان

قصه خونین دریایی را حکایت می کند

کان سوی تر درون تیره خاک آرمیده است



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 11:40 صبح )

»» مناجاتهای شهید چمران

پرگشایم

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

 

توکل و رضا

" ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی... فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست ، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.

خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت " توکل " و " رضا" عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.

خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی."

 

می خواستم شمع باشم

" همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم. می خواستم فریاد شوق و زمین وآسمان را با فداکاری و آسمان  پایداری خود بلرزانم. می خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان ومصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم. می خواستم آنچنان نمونه ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند،  طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کسی در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگیرد و راه فرار برای کسی نماند..."

 

در سرزمین کفر ، تو بودی

" خدایا می دانی که در زندگی پرتلاطم خود، لحظه ای تو را فراموش نکردم.همه جا به طرفداری حق قیام کرده ام. حق را گفته ام. از مکتب مقدس تو در هر شرایطی دفاع کرده ام. کمال و جمال و جلال تو را به همه مخالفان و منکران وجودت عرضه کرده ام و از تهمت ها و بدگویی ها و ناسزاهای آنها ابا نکردم. در آن روزگاری که طرفداری ازاسلام به ارتجاع و به قهقراگری تعبیر می شد و کمتر کسی جرأت می کرد که از مکتب مقدس تو دفاع کند، من در همه جا، حتی در سرزمین کفر، علم اسلام را بر می افراشتم و با تبلیغ منطقی و قوی خود، همه مخالفین را وادار به احترام می کردم و تو ای خدای بزرگ! خوب می دانی که این فقط بر اساس اعتقاد و ایمان قلبی من بود و هیچ محرک دیگری جز تو نمی توانست داشته باشد."

 

دنیا

" دنیا میدان بزرگ آزمایش است که هدف آن جز عشق چیزی نیست. در این دنیا همه چیز در اختیار بشر گذاشته شده، وسایل و ابزار کار فراوان است، عالیترین نمونه های صنعت، زیباترین مظاهرخلقت، از سنگریزه ها تا ستارگان، از سنگدلان جنایتکار تا دلهای شکسته یتیمان، از نمونه های ظلم و جنایت تا فرشتگان حق و عدالت، همه چیز و همه چیز در این دنیای رنگارنگ خلق شده است. انسان را به این بازیچه های خلقت مشغول کرده اند. هر کسی به شأن خود به چیزی می پردازد، ولی کسانی یافت می شوند که سوزی در دل  و شوری در سر دارند که به این بازیچه راضی نمی شوند. این نمونه های زیبای خلقت را دوست دارند و می پرستند.

 

تو مرا عشق کردی

" خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را چشاندی. ارزش شهادت را آموختی."

 

سه طلاقه

" من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد."

 

آرامش غروب

" خوش دارم آزاد از قید و بندها درغروب آفتاب بر بلندای کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم و همه حیات خود را به این زیبایی خدایی بسپارم و این زیبایی سحرانگیز، با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند، قلب سوزانم را بگشاید، آتشفشان درد و غم را آزاد کنم، اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیرنمایم، عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی می کنند بگشایم . غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند، با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند و آنگاه حیاتم را بگیرد و من دیوانه وار همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم و روحم به سوی ابدیتی که نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند و در عالم آرامش و طمأنینه از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پروردگار به معراج روم و از درد هستی و غم وجود بیاسایم و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم و از این سیر ملکوتی لذت ببرم."

 

آفرینش دریا

" خدایا تو را شکر می کنم که دریا را آفریدی ، کوهها را آفریدی و من می توانم به کمک روح خود در موج دریا بنشینم و تا افق بی نهایت به پیش برانم و بدین وسیله از قید زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگی را ناچیز نمایم. خدایا تو را شکر می کنم که به من چشمی دادی که زیباییهای دنیا را ببینم و درک زیبایی را به من رحمت کردی تا آنجا که زیباییهایت را و پرستش زیبایی را جزیی از پرستش ذاتت بدانم."

 

سوگند

" خدایا به آسمان بلندت سوگند، به عشق سوگند، به شهادت سوگند، به علی سوگند، به حسین سوگند، به روح سوگند، به بی نهایت سوگند، به نور سوگند، به دریای وسیع سوگند، به امواج روح افزا سوگند، به کوههای سر به فلک کشیده سوگند، به شیپور جنگ سوگند، به سوز دل عاشقان سوگند، به فداییان از جان گذشته سوگند، به درد دل زجرکشیده گان سوگند، به اشک یتیمان سوگند، به آه جانسوز بیوه زنان سوگند، به تنهایی مردان بلند سوگند که من عاشق زیبائیم. چه زیباست همدردعلی شدن، زجر کشیدن، از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن، از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن، چه زیباست در کنار نخلستان های بلند در نیمه های شب، سینه داغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن، چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن."

 

قربانی فرزند آدم

" ای خدای بزرگ ، ای آنکه نمونه ی بزرگی چون حسین علیه السلام را به جهان عرضه کرده ای، ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت... سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای، ای آنکه راه پرافتخار شهادت را، برای آخرین راه حل انسانها باز کرده ای، ای خدا، ای معشوق من، ای ایده آل آرزوهای مردم عارف، به من توفیق ده تا مثل مخلصان و شیفتگان ، در راهت بسوزم و ازین خاکستر مادی آزاد گردم. ای حسین علیه السلام، من برای زنده ماندن تلاش نمی کنم و از مرگ نمی هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از همه چیز دست شسته ام ، ولی نمی توانم بپذیرم که ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب بازیچه دست سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.

قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادی خود را به هیچ چیز حتی به حیات خود نمی فروشم.

خدایا ابراهیم را گفتی که عزیز ترین فرزندش را قربانی کند، و او اسماعیل را مهیای قربانی کرد...

هنگامی که پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار . ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربانی شود، زمان زیادی گذشت تا قربانی کاملی که عزیزترین فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قربانی شدن رسید، و در همان راه خدا قربانی شد و او حسین بود. خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه به سوی قرارگاه عشق حرکت کردم... اما تو می خواستی که این قربانی هر چه باشکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندم را و عزیزترین کسانم را به قربانی پذیرفتی... و مرا در آتش اشتیاق منتظر گذاشتی..."

 

شرف شیعه

" خدایا تو را شکر می کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند."

 

افزایش ظرفیت

" خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم."

 

فقر مرا پروراند

" فقر و بی چیزی بزرگترین ثروتی بود که خدای بزرگ به من ارزانی داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند کرد که زمین و آسمان ها نیز در نظرم ناچیز شدند. هنگامی که شهیدی خون پاکش را در اختیارم می گذارد و فقر اجازه نمی دهد که یتیمانش را نگبهانی کنم. هنگامی که مجروحی در آخرین لحظات حیات به من نگاه می کند و با نگاه خود از من تقاضای کمک دارد ، من می سوزم، آب می شوم و قدرت ندارم کمکش کنم. هنگامی که در سنگر خونین ترین قتالها و جنگ آوری، از گرسنگی شکمش خشک شده و نمی تواند آب را از گلو فرو بدهد من که اینها را می بینم و صبر می کنم دیگر ترس و وحشتی از فقر ندارم. این قفس آهنین را شکسته ام و آنقدر احساس بی نیازی می کنم که زیر سخت ترین ضربه ها و کوبنده ترین هجوم ها از هیچ کس تقاضای کمک نمی کنم. "

 

گذشت

" من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است."

 

بی نیاز

" خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم.

خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد... تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نورمی تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی. تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی. در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی... خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم.

 

مغموم

خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد! خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود. خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.

 

خدایا ، فقط تو

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."

 

من آه صبحگاهم

" من فریادم! که در سینه مجروح جبل عامل در خلال قرنها ظلم و ستم محفوظ شده ام. من ناله دلخراش یتیمان دل شکسته ام که درنیمه های شب از فرط گرسنگی بیدار می شوند و دست محبتی وجود ندارد که برای نوازش آنها را لمس کند، از سیاهی و تنهایی می ترسند. آغوش گرمی نیست که به آنها پناه بدهد. من آه صبحگاهم که از سینه پر سوز بیوه زنان سرچشمه می گیرم و همراه نسیم سحری به جستجوی قلبها و وجدانهای بیدار به هر سو می روم و آنقدر خسته می شوم که از پای می افتم. نا امید و مأیوس به قطره اشکی مبدل می شوم و به صورت شبنمی در دامن برگی سقوط می کنم. من اشک یتیمانم که دل شکسته در جستجوی پدر و مادر به هر سو می دوند، ولی هر چه بیشتر می دوند کمتر می یابند. وای به وقتی که یتیمی بگرید که آسمان به لرزه در می آید."



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 11:37 صبح )

»» سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه ‏ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شیر بیشه نبرد و عارف شب‏های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران ، بسیار سخت بلکه محال است سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالک ‏اشتر جنوب لبنان و حمزه کربلای خوزستان ، سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‏توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نباید انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمود ، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‏شود توصیف نمود و سنجید. به انگیزه سالگرد شهادت افتخار آفرین و انسان‏ سازش، ضروری است تا آنجا که مقدور است در شناخت ، ارائه افکار وبیان  راه  و اعمال او کوشش کنیم .

 این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه ،  سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران .آخرین روز خرداد ، مصادف است با سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران. سالها از آرام گرفتن چمران می گذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخره ای به پشت صخره دیگر پریدن و پناه گرفتن و زمان  جنگ های سرنوشت ساز پایان یافته  و اکنون یاد و خاطره این سردار بزرگ اسلام همچنان باقی است.

در سال 1311 شمسی در محله سرپولک ، بازار آهنگرهای تهران در خانواده ای مذهبی، فرزندی به دنیا آمد که او را مصطفی نامیدند. وی دوران ابتدایی را در مدرسه انتصاریه محله پامنار گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان البرز و دارالفنون به پایان رسانید و با ورود به دانشکده فنی در رشته الکترومکانیک تحصیلات عالی خود را آغاز کرد و به عنوان شاگرد اول این دانشکده فارغ التحصیل و در همانجا به مدت یکسال مشغول تدریس شد. چمران به سبب علاقه شدیدی که به یادگیری مسائل مذهبی داشت از 15 سالگی در درس تفسیرآیت الله طالقانی و دروس منطق و فلسفه شهید مطهری شرکت داشت  و از این رهگذر بهره های فراوانی برد .

او به هنگام تحصیل در دانشکده فنی ، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در آمد و از اعضای  فعال این انجمن شد و در جریانات ملی شدن صنعت نفت و مبارزات پس از آن فعالانه شرکت  داشت .

در سال 1332 ه. ش با استفاده از بورس تحصیلی دانشجویان ممتاز ، جهت ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و در دانشگاه کالیفرنیا، تحصیلات خود را آغاز کرد. چمران با دریافت ممتازترین درجه علمی که همراه با تحسین بسیاری از صاحبنظران بود درجه دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را اخذ کرد.

پس از واقعه 15 خرداد 1342، تصمیم به مبارزه مسلحانه با رژیم گرفت و به همین منظورعازم مصر شد و مدت دو سال دوره آموزشهای چریکی وجنگهای پارتیزانی را گذراند.

سپس عازم لبنان شد و با کمک امام موسی صدر که سمت نمایندگی امام ( ره ) را در لبنان داشت، گروه " حرکت محرومین" را بنا نهاد و جناح نظامی آن را که به جنبش امل موسوم است، پایه گذاری کرد و پس از سازماندهی جنبش " امل " ، حملات بیشماری را بر علیه مواضع صهیونیزم اشغالگر و راستگرایان فالانژ وابسته انجام داد و خواب راحت را از چشمان غاصبان صهیونیستی ربود و توفیق یافت که خدمات ارزنده و بسیاری را به امت اسلام انجام دهد.  

با پیروزی انقلاب اسلامی، دکتر چمران پس از 23 سال دوری از وطن به ایران بازگشت ونخستین گروه ازسپاه پاسداران را در سعدآباد تشکیل داده و به آموزش آنان پرداخت.

دکتر چمران پس از بروز غائله پاوه به همراه شهید سرلشگر ولی فلاحی به آن منطقه عزیمت کرد . هلی کوپتر چمران و همراهان در میان حلقه محاصره گروهکهای ضد انقلاب افتاد و زیر آتش شدید آنها وارد پاوه شد و به یاری پاسدارانی شتافت که در حلقه محاصره گیرافتاده بودند ، و در این زمان فرماندهی منطقه از سوی امام (ره ) به وی سپرده شد.

چمران ِ حماسه ساز در عرض 15 روز همه شهرها ، راهها و مواضع استراتژیک منطقه را آزاد و کردستان از این مرحله به سلامتی گذر کرد.

پس از این پیروزی درخشان، دکتر چمران از سوی امام رحمة الله به وزارت دفاع منصوب شد و سپس در اردیبهشت 1359، به سمت نمایندگی و ناظر امام در شورای عالی دفاع نصب گردید و در کنار آیت الله خامنه ای نماینده دیگر امام در این شورا، به امور دفاعی و نظامی مملکت پرداخت.

او در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در سال 1359، به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب و در این سنگر مشغول خدمت شد. با شروع جنگ تحمیلی عراق، دکتر چمران در معیت آیت الله خامنه ای با اجازه امام (ره ) عازم جبهه های جنگ شد و درست شب بعد از ورود به خوزستان، اولین حمله چریکی خود را به همراه تعدادی از نیروهای اسلام علیه تانکهای دشمن که تا نزدیکی اهواز رسیده بودند انجام داد و همین عملیات باعث شد تا نیروهای دشمن کیلومترها عقب نشینی کنند .

دکتر چمران ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد و واحد مهندسی بسیار فعالی را فراهم کرد که در یک مورد، با نصب پمپهای بسیار قوی ، آب رودخانه کارون را پمپاژ و با ساخت کانالی به طول 20 کیلومتر و عرض 100 متر این آب را به درون این کانال سرازیر کردند و باعث شدند تا تانکهای دشمن برای فرار از زمینهای باتلاقی، کیلومترها عقب نشینی کرده و از فکر تسخیر اهواز خارج شوند و این همه در مدت یک ماه صورت پذیرفت.

از دیگر کارهای اساسی دکتر ، ایجاد هماهنگی بین نیروهای سپاه و ارتش و نیروهای مردمی بود که دوشادوش همه درعملیات ها دلاورانه می جنگیدند.

دکتر چمران در تاریخ 30 خرداد 1360، یک روز قبل از شهادت خود در اهواز و در جلسه شورای عالی دفاع برای آخرین بار شرکت کرد و پس از آنکه خبر شهادت فرمانده نیروها ی دهلاویه، ایرج رستمی را در سحرگاه 31 خرداد دریافت کرد به سرعت فرد دیگری را برای فرماندهی انتخاب وبا خود به دهلاویه برد.

او به سمت سوسنگرد به راه افتاد و در پشت نزدیکترین خاکریز درمقابل نیروهای عراقی قراری گرفت . خمپاره ها چپ و راست در اطراف او به زمین می خوردند ، ناگهان خمپاره ای در نزدیکی او منفجر شد و وی از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به مقام رفیع شهادت نایل آمد.  

روح بلند و آسمانی اش قرین رحمت واسعه ی الهی باد ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 11:33 صبح )

»» چشم برزخی

چشم برزخی


سوال

  • چشم برزخی و چشم بصیرت چیست؟

نزد اهل حکمت و عرفان، عالم برزخ، عالمی فراتر از عالم دنیاست و به هر مقدار که ما از دل‏بستگی و وابستگی به مادیات دنیا دور شویم، به عالم مافوق آن، بیشتر دسترسی می‏یابیم. بنابر آن‏چه از روایات به دست می‏آید، اگر انسان سالک، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول، موفق شود، بیش از آن‏چه دیگران از جهت معنوی به دست می‏آورند، به دست خواهد آورد که از آن، به چشم برزخی تعبیر می‏شود و چنین کسی، «حقایق» را فراتر از «وقایع»، درک می‏کند.

با نگاه او، اطرافیان تحت تاثیر قرار می‏گیرند و مبهوت او می‏شوند که از آن به «ابهت شخصیت» تعبیر می‏شود

از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله نقل شده که خداوند فرمود:

«هیچ بنده ای با وسیله ای که نزد من محبوبتر باشد از آن چه بر او واجب کرده ام، به من نزدیک نشد. همانا او با «نافله» به من نزدیک می شود تا آن جا که او را دوست بدارم و چون دوستش بدارم، گوش او شوم که با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبان او شوم که با آن سخن گوید و دست او شوم که با آن ضربه زند. اگر مرا بخواند، جوابش دهم و اگر از من خواهشی کند به او بدهم.»

اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352

 

از همان ابتدای خلقت، دو نیروی ظاهری و باطنی در درون انسان، صف‏آرایی کرده، سعی کردند تا قلب انسان را تسخیر کنند و برای این منظور، شیطان و نفس اماره، در مقابل پیامبران الهی و عقل قرار گرفتند. حال اگر این انسان، در مقابل خداوند متعال، خاضع و خاشع شده و به معرفت و بصیرت برسد و تنها خدا را پرستش کند، بر فرشتگان (که کاری جز خیر و نور نمی‏توانند انجام دهند)، برتری دارد.

معرفت و بصیرت در منابع روایی ما، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و یک ساعت تفکر در آفریده‏های خداوند، آینده جهان و فرجام انسان، می‏تواند فکر آدمی را تصحیح کرده، او را به راه راست رهنمون سازد و از هفتاد سال عبادت، برتر خواهد بود. این معرفت، همان «چشم دل» است؛ یعنی شخص با چشم حقیقت‏بین، به طبیعت و اطراف خود نگاه می‏کند؛ نعمتی که در درون همه انسان‏ها به ودیعت گذارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبه‏های خاکی و طبیعی، چشم باطنی را ضعیف و کم سو ساخته است و تنها با اعتقاد راسخ و عمل صالح است که چشم حقیقت‏بین، فعال و احیا می‏شود. در روایاتی از حضرت علی علیه‏السلام:

«کم‏سخنی و گزیده‏گویی»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دین»، «همنشینی با نیکان»، «عمل صالح»، «مدارا با مردم»، «صدق و دوستی»، «ادب ورزیدن»، «عفت ورزیدن»، «عفو و گذشت کردن از مردم»، «تجاهل نسبت به خطاهای مردم»، «زهد ورزیدن در دنیا»، «موقع سکوت ذکر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال نکردن»، از نشانه‏های عقل و بصیرت شمرده شده‏اند.

در قرآن مجید، چنین آمده است:

«هر کس تقوا پیشه کند، خداوند به او فرقان (قدرت تشخیص بین حق و باطل) عطا می‏کند» (انفال/29)

این فرقان که همان چشم دل و چشم حقیقت‏بین است، مومن را از مهلکه‏های گوناگون نجات داده، به سوی رستگاری رهنمون می‏کند.

نقطه آغازین چشم باطن‏بین، از همین مرحله می‏باشد؛ به طوری که با رعایت تقوا، آدمی بر اعضای بدن خود مسلط می‏شود؛ تا آن‏جا که طوری بر غضب خود مسلط می‏شود که بدون اراده، خشم او شعله‏ور نمی‏شود و دست و پای او به دیگران آسیب نمی‏رساند و طوری بر خواسته‏های نفسانی خود مسلط می‏شود که بدون خواست او، شهوتش برافروخته نمی‏شود و حریم دیگران را نمی‏شکند و آن‏چنان بر چشم خود مسلط می‏شود که از هرگونه خیانت، دوری می‏کند و حتی گوش او به کنترل در می‏آید و هر صدایی را نمی‏شنود.

پس از مسلط شدن شخص بر اعضای بدنش، روح او، قدرت بیشتری پیدا می‏کند و بر تصورات و خیالات ذهنی خویش نیز حاکم می‏شود؛ به طوری که اراده او متمرکز می‏شود و بدون اراده، تصورات مختلف، به ذهن او نمی‏آید.

اگر انسان، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول موفق شود، بیش از آن‏چه دیگران از جهت معنوی به دست می‏آورند، به دست خواهد آورد.

انسان سالک، با رعایت تقوای بیشتر، رفته رفته بر دیگر انسان‏ها نیز مسلط می‏شود؛ به طوری که با نگاه او، اطرافیان تحت تاثیر قرار می‏گیرند و مبهوت او می‏شوند که از آن به «ابهت شخصیت» تعبیر می‏شود و سخن شخص سالک به گونه‏ای در مخاطب تاثیر می‏کند که سراسر وجود مخاطب را فرا می‏گیرد و از آن، به «نفوذ کلام» تعبیر می‏شود.

در مرحله قوی‏تر، قدرت روح به حدی می‏رسد که باطن شخص مقابل را تشخیص می‏دهد که از آن به چشم برزخی و نگاه باطن‏بین، تعبیر می‏شود. چشم دل، بر اثر عادت و انس به عالم طبیعت، کم سو شده، توان دیدن حقایق را ندارد و تنها راه چاره، روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) می‏باشد و این کار، به تدریج به دست می‏آید؛ چنانکه کند شدنش نیز به تدریج و در طول زمان بوده است. شخص عاقل، این دنیای کوتاه مدت را بسان کشتزاری می‏داند که باید محصول مورد نیاز را در آن کاشته، تا پس از کمال، آن را در دنیای دیگر برداشت کند. چنین شخصی، در سایه بصیرت معنوی، آن دیدگاه و برداشت معمولی از زندگی و هدف‏های آن را از ذهن خود دور ساخته است. او از تمام لحظات عمرش، برای ذخیره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت، تلاش می‏کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 11:29 صبح )

»» سجده بر خاک؛ چرا؟

سجده بر خاک؛ چرا؟


سجده

فلسفه احکام


سوال از فلسفه احکام، یکی از سوالات اساسی است. سلسله مباحث فلسفه احکام به دنبال پاسخ برخی از این سوالات است.

چرا شیعیان بر مهر سجده می گذارند؟ پیشینه تاریخی آن را بیان کنید.

علت استفاده از مهر این است که:

  • بنا بر روایات بسیاری - که شیعه و سنی نقل نموده‏اند – پیامبر صلی الله علیه وآله بر خاک سجده می‏کردند و در تابستان که بر اثر هوای عربستان خاک و ماسه‏های کف مسجد النبی بسیار گرم و سوزان می‏شد، بر حصیر سجده می‏کردند.
  • عبادت توقیفی است یعنی با سلیقه افراد مختلف کم و زیاد نمی شود و در اجزا و شرایط آن باید براساس قول و فعل شارع یعنی خداوند متعال عمل کرد؛ چنان که خود پیامبر صلی الله علیه وآله نیز فرموده‏اند:

«صلّوا کما رایتمونی اصلی؛ آن سان که می‏بینید من نماز می‏خوانم، شما نیز نماز بخوانید».

بنابراین از نظر فقهی بر غیر آنچه که پیامبر صلی الله علیه وآله بر آن سجده کرده‏اند، سجده جایز نیست.

سجده از جمله کارهایی است که بالاترین حد خضوع و فروتنی انسان در مقابل کس یا چیزی را نشان می‏دهد.
  • اساس سجده بریدن از دنیا و متعلقات آن و خضوع و خشوع کامل در پیشگاه خدا است و در روایت است که انسان به خوردنی‏ها و پوشیدنی‏های خود تعلق بسیار دارد. پس بر این گونه امور سجده روا نیست و پیشانی برخاک ساییدن بیشترین تواضع و دوری جستن از تعلقات را در پی دارد.
  • مهر نزد شیعه موضوعیت ندارد؛ بلکه ملاک همان سجده بر خاک است و مهر وسیله‏ای است که سجده بر خاک را در هر جا و هر مکان سهل و آسان می‏سازد.
  • عالمان برجسته و عارفان اهل سنت نیز سجده بر خاک را تاکید کرده‏اند؛ هم‏چنان که امام‏محمد غزالی در کتاب «احیاءالعلوم» بر این مساله انگشت نهاده است.
  • شرک آن است که سجده برای غیر خدا باشد ولی شیعیان بر خالق سجده می‏کنند، نه برای خاک. به عبارت دیگر شرک آن است که غیرخدا مسجود واقع شود نه مسجد (محل سجده) و مهر و خاک مسجد است، نه مسجود. برخلاف حرکت بت‏پرستان که بت‏ها را مسجود قرار داده و در پیشگاه آنها کرنش و تواضع می‏نمودند.

سجده از جمله کارهایی است که بالاترین حد خضوع و فروتنی انسان در مقابل کس یا چیزی را نشان می‏دهد. استدلال بت پرستان برای توجیه سجده‏شان در مقابل بتها این بود که چون خدای خالق جهان دیده نمی‏شود نمی‏توان او را عبادت نمود، پس باید بتهایی را که دیدنی و محسوس هستند پرستش کرد و به همین جهت در مقابل بتها کرنش و سجده می‏کردند و به آنها که ساخته دست خودشان بودند احترام می‏گذارند. ولی تفکر شیعه آن است که تنها وجود شایسته عبادت خداوند یکتا است، او اگر چه دیده نمی‏شود و شناخت ذات او در محدوده فهم و درک محدود انسان نمی‏گنجد، ولی عبادت او امری ممکن است و خودش کیفیت این عبادت را آموخته و باید او را به همان نحوی که فرموده است عبادت کرد. سجده بر خاک و ساییدن پیشانی بر آن که نشانی از پایین‏ترین چیزهاست علامت نهایت ذلت و کوچکی انسان و اعتراف به عظمت خالق است (سبحان ربی الاعلی و بحمده) و تفاوت این عمل و فکر با بت پرستان از زمین تا آسمان است.


سایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، با اندکی تصرف



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 11:17 صبح )

<      1   2   3   4   5   >>   >

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 258028
» درباره من

کجایند مردان بی ادعا؟
سلمان
نوکر و خادم شهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداء

» پیوندهای روزانه

[232]
بسیجی شهید محمد عبدی [299]
کجایند مردان بی ادعا؟ [253]
[183]
[آرشیو(4)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
کجایند مردان بی ادعا؟[183] .
» آرشیو مطالب
خرداد ماه 1387
اردیبهشت ماه 1387
فروردین ماه 1387
اسفند ماه 1386
بهمن ماه 1386
دی ماه 1386
آذر ماه 1386
آبان ماه 1386
مهر ماه 1386
شهریور ماه 1386
مرداد ماه 1386
تیر ماه 1386
اردیبهشت ماه 1386
فروردین ماه 1386
بهمن ماه 1385
دی ماه 1385
آدر ماه 1385
تیر ماه 1387
تیر ماه 1387
مردادماه 1387
شهریور ماه1387
مهر ماه 1387
خرداد ماه 1388
البرادعی:کاملا تحت تأثیر شخصیت آیت الله خامنه ای قرار گرفتم
مرداد ماه 1388
فروردین 1389

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
بندیر
شب و تنهایی عشق
یادداشتها و برداشتها
فطرس
نور
پنجره چهارمی ها
Manna
دانلود download امپراطور دریا بازی موبایل نرم افزار کرک کد لینک
شهدای استان خراسان
گلی از بهشت
تبادل لینک وافزایش بازدید
دست نوشته
((( ب ا ح ا ل ه)))
خط بارون
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
اس ام اس طنز بدو بیا بخون
همیشه منتظرت هستم ، ای عدل وعده داده شده...
عاشق دلباخته
یا زهرا(س)
ESPERANCE
غریب روزگار یوسف زهرا
حـــکــمـــت آ بــــاد
راهنما
افرایش صدای گوشی+راه کسب درآمد از اینترنت+عکس بازیگران خانم خارج
همه چیز...
یا زهرا (س) مدد
صعصعه
● باد صبا ●
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
باران
دل ها تنها به یاد خدا آرام می گیرد
عشق بی همتا
Media Center
عمومی
یادداشت های یه آسمونی
بیاوببین...!‏
امیر
تا پرواز....
عهد ولایت
شادی(زمزمه های دلتنگی)
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
بروز ترین و بزرگترین و بهترین مرجع رپ فارسی
ترفندهای کامپیوتر
MAKHo0oF gr0ups
داستان و راه های توحید جویان بزرگ
نـو ر و ز
شهید ابراهیم کشاورز
آسمان آفتابی
وبلاگ رسمی امپراطور دریا
ღღღعاشقونهღღღ
اس ام اس و مطالب طنز و عکس‏های متحرک
خدای که به ما لبخند میزد
خورشید بی غروب
دوست دارم تو تنها ارزویم باشی
سلمان
شهید محمد عبدی
فریاد دل
ساجدین
جستجوگران نور
کوثر
راویان نور
کلوب
دکتر احمدی نژاد
تبیان
شاهد
عکس
امام خمینی
ایراپیک
ایرایپک 1
گلخانه
وبگذار
بانک صوت وفیلم
آرماگدون
نخلستان
حاج حمید
کانون وبلاگ نویسان مذهبی
3 نقطه
شیعیان
صلوات
شبکه اول
حسینیه
شهید آوینی
همبلاگی
مرکز دانلود نوحه ایران
زیباترین وبلاگهای روز
امتداد
آفتاب
خبرگزاری فارس
امام حسین
مرحوم آغاسی
بچه های اهل قلم
پارس قرآن
لبیک
پشتیبان شبکه
آپلود تصاویر
یاسین
حامیان دکتر احمدی نژاد
دولت عشق

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان











































































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب