خبرگزاری فارس: سردار علی فضلی گفت: تلخ ترین حادثه در تاریخ کشور را می توان پذیرش قطعنامه عنوان کرد. هنگامی که امام قطعنامه را پذیرفتند، رزمنده ها انگشتشان را از روی ماشهها برداشتند، علیرغم تلخی شدیدی که در پی داشت. بچهها از امام اطاعت کردند که این جزو قشنگ ترین قطعههای دفاع مقدس است.
به گزارش خبرگزاری فارس، روز پانزدهم ماه رمضان وعده ملاقات ما با سردار "علی فضلی " در دفتر فرماتدهی سپاه سیدالشهدا(ع) بود. سردار با تاخیر به جلسه ملاقات رسید. تا آمدن ایشان مسئول دفترشان نکته ای را متذکر شد و اصرار داشت که در طول مصاحبه رعایت شود. او گفت : به هیچ وجه از حاج آقا در مورد نحوه مجروحیت شان پرسش نکنید. دلیلش را که پرسیدیم، گفت: سردار هیچ وقت از مجروحیت خود صحبت نمی کند.
* علل تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر
فتح خرمشهر سنبلی در دفاع مقدس است. به ویژه عملیات غرور آفرین "بیتالمقدس " که از جهت ابعاد و موقعیت سوقالجیشی یکی از عملیات های مهم رزمندگان اسلام است. این عملیات از لحاظ وسعت جغرافیایی حدود 5700 کیلومتر مربع را در برمیگیرد. نزدیک به نیمی از آنچه عراقیها در اعوان جنگ از ایران اسلامی جدا کردند.
چهار مانع طبیعی پیرامون این جغرافیا را پوشانده بود، یکی عبور از رودخانه های کارون. رودخانه کرخه که یک ضلع از این عملیات است. ضلع دیگر آن رودخانه اروندرود است . ضلع دیگر آن "هورالهویزه " و "هورالعظیم " است که دشمن با اتکا به این چهار مانع طبیعی در صدد بود تا از این جغرافیای عملیاتی بیتالمقدس دفاع کند. بیش از هفت لشکر دشمن در این جغرافیا مستقر بودند، قریب 50 درصد از تجهیزات دشمن از جمله 2730 تانک و نفربر دشمن در این جغرافیا حدودا استقرار داشتند. قریب 50 درصد از امکان توپخانه، مهندسی و سایر عوامل دشمن در این جغرافیا گسترش داده شده بود که به دلیل اهمیت این مسئله است. تصور دشمن این بود که از خرمشهر با وجود این ویژگیهای پیرامونی و وسعت جغرافیایی قادر خواهد بود دفاع کند و این موانع طبیعی هم مانع جدی است که ما قادر به پیشروی نخواهیم بود. آن روزها اتفاقاتی رخ داد که مهمترین آن اتفاقات شکسته شدن جبهه دفاعی دشمن در عملیات بیتالمقدس بود.
البته ما در آن عملیات یک قرارگاه عملیاتی- پشتیبانی هم داشتم که در منطقه "فکه " پیشبینی شده بود. در واقع جغرافیای عملیات بیتالمقدس از خرمشهر تا فکه تقریبا 350 الی 360 کیلومتر مرزهای ما را در برداشت و بعضی از جاها عمق پیشروی رزمندگان اسلام نزدیک به 100 کیلومتر میشد. با عنایت و لطف خدا و تلاش و همت رزمندگان اسلام در آن عملیات که از جمله عملیات های مشترک سپاه، ارتش و بسیج بود با وجود چهار قرارگاه عمل کننده یعنی قرارگاههای "فتح "، "نصر "، "قدس " و "فجر " در منطقه فکه و همچنین سرفرماندهی عملیات هم که قرارگاه "کربلا " به فرماندهی برادر محسن رضایی و شهید بزرگوار سپهبد "علی صیاد شیرازی " انجام شد.
در اینجا بالاترین صف از استعداد نیروهای خودی به نمایش در آمد. 135 گردان که حدود 45 گردان آن را برادران ارتش عهدهدار بودند،90 گردان هم سپاه و بسیج به عهده گرفته بودند. قرارگاه های لشگری یا تیپی همه مشترک بود. اینجا یک سر فصل مهمی را رزمندگان اسلامی انجام دادند، یکی از فرامین حضرت "امام خمینی " (ره) را عملیاتی کردند و آن این بود که امام همیشه دوست داشتند سپاه ، ارتش و بسیج یک "ید واحدهای " باشند. این اتفاق مبارک در این عملیات روی داده بود. تلفیقی از انگیزه، اعتقاد، دانش، تجربه و تجهیزات که ید واحدهای شده بود در این عملیات بروز کرد و امام هم این اتفاق را دوست داشت.
عملیات به فضل الهی شروع شد و رزمندگان با موفقیت یکی پس از دیگری مراحل عملیات را پیشروی کردند و همه اهداف عملیات بیتالمقدس به تصرف سپاه اسلام در آمد.
نیروها تا پشت رودخانه دیرج یعنی حوالی مرز میرسند. عبور از رودخانه کارون، اروند و رسیدن به حورالهویزه، حورالعظیم و همچنین به ساحل رودخانه اروند و در واقع تصرف منطقهای از شلمچه هم اتفاق میافتد، مرزهای بینالمللی در اینجا تامین میشود.
دشمن که دغدغه جدی از پیشروی رزمندگان اسلام برایش حاصل شده بود و احتمال ادامه این پیشروی با همین سبک و روش وجود داشت، این مطلب را دریافت کرده بود که رزمندگان اسلام با این پیشروی به اهداف بلندتر دیگری خواهند رسید.
در اینجا دو اتفاق رخ داد : 1- تجمیعی از کشورهای همسو با دولت رژیم بعث عراق برای بازدارندگی و پیشروی رزمندگان اسلام ایجاد کردند و آن این بود که در منطقه لبنان، ارتش اسرائیل وارد عملیات جدیدی شد. دقیقا بعد از پیروزی عملیات بیتالمقدس، اسرائیلی ها مناطق نبتیه، صور و صیدا و بخشی از بیروت را به اشغال در آوردند که فجایع، قتل عام ها، تجاوز به نوامیس مسلمین را انجام دادند. این موارد همگی در تاریخ ثبت شده است.
به این ترتیب امام (ره) تصمیم گرفتند برای کمک به مردم مظلوم لبنان و فلسطین دو واحد از ارتش و سپاه را به این منطقه اعزام شود که دو تیپ ماموریت داشت به لبنان و فلسطین بروند. 2- بعد از ادامه عملیات بیتالمقدس دشمن موانع بیحد و بیشماری را ایجاد کرد مثل حفر کانال هایی با عمق و عرض زیاد که قادر به تردد خودروهای سبک و سنگین نباشیم، دفاع به صورت ضربدری و زیگزالی، ایجاد دژها و خاکریزهایی که در هر زاویه قادر به دفاع باشند، درست کردن میدان مین، سیمخاردار و به کارگیری تجهیزات. همه اندوختههای استکبار را ما در آنجا شاهده بودیم. در چنین شرایطی از نظر فیزیکی هم مانع پیشروی ما شدند البته به دلیل آن اتفاق دو گانهای که رخ داده بود، رزمندگان ما علاقهمند شدند که تا به جبهههای لبنان بروند و با اسرائیلی ها بجنگند. با این اتفاق دوگانه گروههای معاند داخلی، فضای جدیدی را در کشور شروع کردند و آن این بود که عناصری از جبهه ملی، نهضت آزادی، افراد و عناصر همسوی با اینها میگفتند: چرا ما جنگ را ادامه میدهیم؟ ما که به مرزهای بین المللی در منطقه خوزستان رسیدهایم، ما که خرمشهر را آزاد کردیم، ادامه جنگ در این جغرافیا به مصلحت نیست. اینها شروع به ایجاد تردید در جامعه کردند که در سایه ایجاد این تردیدها بتوانند به اهداف خودشان برسند.
در اینجا سوالی مطرح میشود و آن سئوال این است که آیا آن کسانی که تردید، شبهه و ابهام در پیرامون جنگ، دفاع مقدس و امام ایجاد میکردند، اگر به سوابق آنها مراجعه کنید، آیا آنها شب ها و روزها را در جبهه بودند؟ آیا جبهه را درک کرده و شرایط را میدانستند؟ یا اینکه درسایه این شبهه و تردید ها اهداف سیاسی داشتند که میخواستند به آن برسند. مشخص میشود به این صورت است و سوال اساسی اینجاست، اگر رزمندگان اسلام غیرت دینی به خرج نمیدادند چگونه پاسخگوی تاریخ به نسل های آینده بودیم؟
اگر در سایه امام امت بچهها جنگ را ادامه نمیدادند چه اتفاقی می افتاد؟ ما که هرگز استراتژیمان غیردفاعی نیست. ما از باب دفاع و بدون درگیری باید وارد خاک دشمن می شدیم تا اینکه آتشهای دشمن به سمت نیروهای خودشان به داخل کشور عراق کشانده شود و این فشار روی ما در شهرها و روستاها که آسیبپذیر بودند کاهش پیدا بکند. ما باید بُعد توپخانه، سلاح و موشک های عراق را از مرزهای خودمان دور می کردیم. شهر قهرمانی مثل دزفول بیش از 170 موشک به آن اصابت کرد. بسیاری از شهرهای مرزی ما زیر آتش دشمن بودند، اگر این بچهها غیرت دینی به خرج نمیدادند و امروز موفق به تنبیه و اخراج متجاوز و گرفتن خسارت و تلفات از ارتش متجاوز رژیم بعث نمیشدیم برای نسل آینده چه ارمغانی داشتیم؟ آیا در تاریخ غیر از این است که در بلندی های جولان ]بخشی از خاک سوریه که مشرف به کل منطقه است[ که به اشغال اسرائیلی ها در آمده و بیش از چهار دهه است در اشغال آنهاست. با اینکه جغرافیای بسیار کوچکی است چه شده که با حضور 80 میلیون مسلمان در برابر اسرائیل هنوز بلندی های جولان در اشغال اسرائیل باشد؟ پس ما از تاریخ درس گرفته بودیم، رزمندگان اسلام با تمام وجود و با تمام توانشان تلاش کرده بودند که دشمن را از مرزهای خودمان بیرون کنند.
ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر قطعه سومی است از این فضا؛ ما جنگ را به سه قطعه تقسیم میکنیم:1- زمانی که بنیصدر در ایران است و فرماندهی کل قوا را عهدهدار است. 2- بعد از فرار بنیصدر تا عملیات بیتالمقدس که سنبل آن فتح خرمشهر است و 3- بعد از بیتالمقدس اتفاق میافتد که ما از باب دفاع وارد خاک دشمن میشویم. البته این در حالی بود که هنوز بخشهایی از کشور در اشغال دشمن بود. در مناطق غرب و جنوب غرب و شمال غرب مثل قصر شیرین، خسروی، نفت شهر، سومار و بعضی از مناطق دیگر در اشغال دشمن بود.
پس نتیجه می گیریم که بچهها اگر غیرت دینی - اسلامی و تبعیت از امام را به مرحله اجرا نمی گذاشتند امروز باید مانند کشور سوریه زانوی غم بغل میگرفتیم و مثلا می گفتیم ما یک روز خرمشهر، نفت شهر، قصر شیرین، خسروی و ... را داشتیم. اما بچهها با عنایت خدا، تلاش و همت والای خودشان این شهرها را از اشغال دشمن خارج کردند که این کار سادهای نبود. دشمن ما دشمن قدری بود. دشمنی بود که با حمایت های پیرامونی قریب 44 کشور قرار داشت و بعضا امکانات و نیرو هم به این کشور میدادند. ما هیچگاه به یاد نداریم در طول دوران دفاع مقدس آسیبی به یگان های ارتش عراق رسانده باشیم، حالا از 10 درصد تا بالای 60 درصد که کمتر از یک ماه بعد از آن بازسازی نشده باشد و با توان 100 درصد دوباره در میدان دیده میشد. در حالی که این امکان برای ما نبود. من 12 سال توفیق خدمت در لشکر سید الشهدا (ع) را دارم. در عملیات کربلای پنج، تعداد 90 خودروهای ما منهدم و آسیب دیدند، ما هنوز قادر به بازسازی آنها نشدیم. در حالی که آنها با سرعت کمتر از 1الی 2 ماه همه واحدهایشان را دوباره بازسازی میکردند و این امکان برای ما نبود .پس نتیجه میگیریم که این اعتقاد بچهها محصول پیروزیهای پیدرپی شد و گرنه ما امکانات و قدرتمان هیچگاه با دشمن تا پایان جنگ برابری نکرد.
*عراق به کمتر از جدا کردن بخشی از ایران قانع نبود
در عملیات فاو وقتی رزمندگان اسلام از رودخانه اروند عبور میکنند و شهر فاو را تصرف میکنند، دست نیروی دریایی ارتش عراق را تا پایان جنگ از تعرض به خلیج فارس و از صدور نفت و عوامل دیگر قطع میکنند. بعد از آن میرسیم به عملیات کربلای پنج، در این عملیات رزمندگان با عنایت به خدا، منطقه شلمچه را تصرف میکنند. جغرافیا کوچک است اما در آنجا تعیین کننده حق و باطل است و کار بسیار بزرگی در آنجا انجام شد.
در پرانتز باید عرض کنم، درعملیات والفجر 8 و کربلای 5 بیش از 80 درصد از فرماندهان این عملیات ها را بسیجیان بر عهده داشتند. از کربلای پنج به بعد دیگر در عملیات ها، استراتژی دفاعی نظام تغییر میکند و به سمت منطقه غرب و شمال غربی میرویم. در منطقه شمال غربی مثلا در مائوت پیشرویهای بسیاری داریم و اگر این فشار بر روی دشمن نبود ما چگونه میتوانستیم منطقه غرب را آزاد کنیم. وقتی بچهها در منطقه مائوت پیشروی میکنند چندین عملیات در آنجا انجام میشود و نیروها بعد از والفجر 8 مناطقی مانند: حلبچه، بیاره، خرمال، دجلیله و توپله را تصرف میکنند. اما همه اینها و عملیاتهای بیتالمقدس 2، 4 و 6 که همه اینها در منطقه غرب و مناطق کوهستانی است و پیشرویهای پی در پی و متعددی را بچهها بعد از این عملیات به عهده میگیرند. فشارهای زیادی به دشمن وارد شد تا آنها در مقابل سپاه اسلام کوتاه آمدند. آنها استراتژی داشتند و این بود که به کمتر از پیروزی و جدا کردن بخشی از ایران قانع نبودند. به همین دلیل اصرار به ماندن و دفاع از آن جغرافیا را در میدان عمل نشان میدادند بنابراین عملیات های دیگری انجام شد.
به دلیل معنویتی که در جبهه و جنگ وجود داشت همواره عنایت و نصرت خدا را هدف قرار داده بودیم. اما بعضی اوقات ما دچار غرور میشدیم و در این مواقع خداوند برای تنبیه ما این عنایت را از ما سلب می کرد تا دچار غرور نشویم. این غرور مانع رسیدن ما به اهداف بلندتری میشد که این در جبهه از بُعد معنوی تست میشد. مثلادر عملیات رمضان ما فکر میکردیم که چون قادر به فتح خرمشهر و بیتالمقدس بودیم میتوانیم به راحتی از موانع دیگر عبور کنیم اما وقتی به این موانع رسیدیم متوجه شدیم نمی توانیم عبور کنیم. بخش هایی را گرفتیم اما موفق نشدیم بخش هایی دیگر را تصرف کنیم. جنگ سختی بود و بچهها به خوبی تکلیف شان را ادا کردند اما به هر حال جنگ است و پیروزی و شکست دارد. ولی مجموعه اینها عواملی شدکه دشمن ناگزیر به پذیرش قطعنامه 598 شد. در پذیرش قطعنامه 598 عراقیها فکر کردندفرصتی پیش آمده تا دوباره پیشروی کنند. به همین دلیل تا پادگان حمید هم آمدند و شلمچه را تصرف کردند. همچنین پاسگاه زید، کوشک، مناطقی از جنوب غرب را تصرف کرده و تا غرب پیشروی کردند که بعد با عملیات مرصاد منافقین توام شد.
* نامه محسن رضایی و نقش دولت در پایان جنگ
نامه آقای رضایی به حضرت امام در سال پایانی جنگ جزئیاتی دارد که حتما باید با توجه به آن جزئیات پاسخ به سوالات پیش آمده را استخراج کرد. اسناد و مدارکی وجود دارد از دوران دفاع مقدس که منتشر شده و خوب است به آنها پرداخته شود.
آنچه که ما در جبهه شاهد بودیم ایثار، از خود گذشتگی و فداکاری رزمندگان اسلام در آن دوران هیچ جای تردید و سئوالی برجای نگذاشته است. در جلسات شورای عالی دفاع و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) که رسالت آنها تعیین برآورد نیازهای جنگ بود ظاهرا از ایشان برآورد خواسته میشود و ایشان هم برآوردی در ارتباط با نیازمندی های ادامه جنگ یا پیشروی در خاک دشمن یا عملیات های بزرگ را ارائه میدهند. طبق مواردی که در این نامه وجود دارد باید یکسری از نیازمندی ها در اختیار رزمندگان اسلام قرار بگیرد تا قادر به پیشروی باشند.
این مطالب زمانی عنوان شد که در گذشته این گونه نبود. مگر ما قبل از آن این برآوردها را داشتیم؟ مگر قبل از آن ما این امکانات و تجهیزات را در اختیار داشتیم؟ ما با امکانات بومی و موجودی هایمان و با عنایت خدا جنگ را ادامه دادیم. وقتی که قطعنامه 598 پذیرفته میشود مگر ما امکانات و تجهیزات ویژهای داشتیم؟
البته گاهی مواقع شرایط سیاسی هم تاثیراتی در روند جبهه داشت مثلا در حوالی انتخابات در داخل کشور باعث میشد ما نیرو به حد کافی نداشته باشیم. لذا دفاع ما برحسب شرایط و امکانات موجودمان بود و چون برآورد دشمن هم در این زمینه غلط بود و فکر میکرد امکانات و دارایی های ما همین مقدار است که در مقابلش قرار گرفته، حمله مجدد خود را شروع کرد.
ما در نیروهای مسلح سطحبندی داریم که در این سطحبندیها برآورد و تهیه برآورد از نیازمندی ها به عهده همان سطوحی است که میخواهند کار بزرگی را انجام دهند. این سطح تاکتیکی نبود که فرماندهای گردان ها و تیپ ها و لشکرها از ما نظر خواسته باشند و ما بخواهیم نظری بدهیم این سطح، سطح استراتژی جنگ و سطح عالی دفاع مقدس است.
-فارس: آیا همان زمان متوجه این نامه نگاری شدید؟
-فضلی: بعدها متوجه شدیم، همان روزها نمیدانستیم. دلیلی هم نداشت که اطلاعی داشته باشیم. از ایشان برای انجام اقدامی بزرگ در سطح خودشان برآوردی خواستند و ایشان برآوردی ارائه کردند. اینکه بخواهند با ما یا فرماندهان تاکتیکی مشورت کنند دستوری داده نشده بود.
-فارس: شما در صحبتهایتان اشاره خوبی کردید که قبل از این نامه امکانات خوبی در اختیار نداشتیم. پس علت این مقدار برآورد چه چیزی می تواند باشد؟
-فضلی: بله - همینطور است چون بخشی از این لوازمات غنائمی بود که از عراقیها گرفته می شد.
آقای رضایی بهتر از هر کدام از ما در حوزه کارشناسی دفاع مقدس، بسیج، سپاه، ارتش و استعداد نیروهای خودی را به خوبی میشناختند. خود ایشان بسیاری از این استعدادها را خلق کردند، ایشان تمام استان های کشور را درگیر جنگ کردند. بنابراین با توجه به این شناخت نمیتوان گفت این استعداد مورد غفلت قرار گرفته است اما در یک برآورد برای انجام یک کار بزرگ، یک عملیات بزرگ، متفاوت از آن چیزی است که ما داریم میجنگیم و دفاع می کنیم.
ما برای ادامه جنگ مشکلی نداشتیم. برای انجام عملیات بزرگ، برای تصرف بصره، بغداد و... وقتی عملی میشود، برآورد براساس آن نیازمندی ارائه میشود. ما هیچ دید تضعیف رزمندگان اسلام را در نگاه ایشان نمیدیدیم؛ کاری هم به شرایط سیاسی امروز کشور نداریم. ولی آن روز ایشان از اتمام امکانات و استعدادها به خوبی استفاده کرده بودند. ما باید سهم و نقش دولت را در دفاع مقدس به صورت جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.
در مقطع پذیرش قطعنامه مجموعهای قریب به 5000 نفر رزمنده از جمله عزیزان "صنایع دفاع " وارد لشکر سیدالشهدا(ع) شدند. قریب نیمی از اینها رزمندههای قدیمی لشکر سیدالشهدا بودند که در رفت و آمد به لشکر بودند و در عملیات های مختلف ما حضور داشتند. اما نیمی از این جمعیت را نیروهای جدیدی از صنعت های مختلف صنایع دفاع شامل میشد. وقتی که فرمانده بسیج منطقه شمیرانات خبرداد که ما یک اعزام 5000 نفر جمعیت را داریم، آیاشما ظرفیت پذیرش این جمعیت را دارید؟ چون بعد از قطعنامه جمعیت کثیری به جبهه ملحق شدند و اصلا مشکل نیرو نداشتیم.
اعزام عزیزان صنایع دفاع به جبهه در لشکر سیدالشهدا را در اردوگاه کوثر، کیلومتر 10 جاده اهواز - سوسنگرد استقرار اولیه دادیم. قبل از اعزام این برادران اعلام کردیم که امکانات و مقدورات ما برای پشتیبانی و رسیدگی به این 5000 نفر کافی نیست که در جواب گفتند: این افراد همه امکاناتی با خودشان دارند. امکاناتی از قبیل 146دستگاه خودرو، 1000 تخته چادر، 800 قبضه آرپیجی هفت، 100 دستگاه بیسیم، حدود 4000 قبضه اسلحه ژه 3و مقادیری مهمات و امکانات اولیه همراه دارند و مشکلی از نظر پشتیبانی برای بدو ورودشان نخواهند داشت. کسی که این اطلاعات را به ما داد، فرمانده ناحیه شمیرانات بود .
اعزام این 5000 نیرو با این تجهیزات در ذهن ما سئوال ایجاد کرد. از جهتی خوشحال بودیم و از جهتی هم جای سوال بود که چطور ما در مواقعی که لَه لَه نیرو و امکانات را می زدیم ، یکدفعه این تعداد نیرو با این امکانات را برای ما فرستاده بودند. البته ما بخش اعظم این تجهیزات و امکانات را توقیف کردیم که البته هنوز هم در انبارهای لشکر باقی است. چند روزی همه این عزیزان میهمان بودند و مابقی این عزیزان بسیجی قدیمی لشکر که از صنایع دفاع آمده بودند سالها در لشکر ماندند. چون بعد از پذیرش قطعنامه ما هنوز دفاع داشتیم. وضعیت مان نه جنگ و نه صلح بود و اینها به ما کمک میکردند.
* هر آنچه در دفاع مقدس پیش آمدجزو بهترین ها بود
آنچه که در دفاع مقدس رخ داد شاید بهترین و قشنگ ترین قطعات تاریخ حیات زندگی ماست چون بچههای رزمنده با تمام وجودشان در خدمات امام و در خدمت دفاع مقدس قرار داشتند و برای جلب رضایت خدا به صحنه آمده بودند. در پی اطاعت از امام همه به جبهه آمده بودند.
شرایطی برای کشور پیش آمد که پذیرش قطعنامه 598 بود. حادثه تلخ تاریخ انقلاب ما و در واقع مهمترین حادثه و همچنین تلخ ترین آن در تاریخ کشور را می توان پذیرش قطعنامه عنوان کرد. ما در دفاع مقدس استراتژیمان، استراتژی امام بود. امام میفرمود: "اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستادهایم ".
رزمندههایی که برای 20 سال جنگ ایستادهاند، طبیعی است که با تمام وجود پای این اعتقادشان هستند. هر روز هم که میگذشت وضعیت ما از نظر آموزش، تجربه، تجهیزات و اندوخته بهتر میشد چون بسیاری از غنائمی که از دشمن میگرفتیم بلافاصله در سازماندهی علیه خودشان به کار میگرفتیم. به اعتقاد من پذیرش قطعنامه بزرگترین حادثه تاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی ماست. این موضوع از ویژگی های خاصی برخوردار است جدای از آن قطعهای که امام فرمودند: "من جام زهر را نوشیدم و برای مصلحت حفظ نظام قطعنامه 598 را پذیرفتم " که برای بچه های جنگ هم بسیار سنگین و گران بود. اما قشنگترین قطعه دفاع مقدس هم در همین جا رقم میخورد. چون آنهایی که به جبهه آمدند مطیع امام و نایب آقا امام زمان(عج) بودند و با اعتقاد به جبهه آمده بودند. همانها بعد از پذیرش قطعنامه و حوادث بعد از آن مقطع، در پی اطاعت از امام انگشتان را از روی ماشهها بر میدارند در حالی که تصورات دیگری پیش میآمد. چه کسی میتواند پایان جنگ را اعلام کند؟ چه کسی میتواند مانند رزمندگان در چنین شرایطی که عناصر زیادی در جبهه حضور دارند جنگ را با این کیفیت به پایان برساند؟ همانطور که امام به مصلحت حفظ نظام جام زهر را نوشیدند و قطعنامه را پذیرفتند، به اعتقاد من این قشنگ ترین قطعه بود. ما که برای هوای نفسمان به جبهه نرفته بودیم به خاطر خدا و اطاعت از امام رفته بودیم. اطاعت این است که نه جلوتر از رهبری و نه عقب تر از رهبری حرکت کنیم. اگر امروز شاهد چنین فتنه عمیقی در جامعه هستیم به این دلیل است که بعضیها از رهبری سبقت گرفتهاند و بعضیها هم از رهبری عقب ماندهاند و "نخبگان مردود " لقب گرفتند. آن زمان این اتفاق نیفتاد. هنگامی که امام قطعنامه را پذیرفتند، بچهها انگشتشان را از روی ماشهها برداشتند علیرغم تلخی شدیدی که در پی داشت. بچهها از امام اطاعت کردند که این جزو قشنگ ترین قطعههای دفاع مقدس است. شاید تصورات فردی ما تصورات دیگری بود اما قرار نیست که ما برای حفظ مصلحت نظام تصورات فردیمان را مطرح کنیم.
بنابراین من معتقدم هر آنچه که در دفاع مقدس پیش آمد بهتر از آن ممکن نبود. مشق نانوشته غلط ندارد. اگر این سئوال برای این عزیزان در آن روز پیش میآمد چون در متن بودند بهترین شرایط و تصمیمات را میگرفتند. رزمندها که تردید نداشتند، کسی هم عقب نشینی نکرده بود. ما بعضی از عملیات ها را که به صورت موردی و محدود عقب نشینی تاکتیکی داشتیم. مابا معضلی مواجه بودیم چون فرهنگ این کار در سپاه و بسیج فرهنگ پسندیدهای نبود لذا گاهی اوقات در آموزش هایمان داشتیم و پیش میآمد. در میدان عمل گاهی اوقات قادر به نگهداری آن جغرافیای کوچکی از منطقه نبودیم به زاویه دیگری میآمدیم که این هم با هزار ظرافت به رزمندهها گفته میشد تا بعدا به تدریج در آموزش ها برای آنها تشریح کردیم. چون کسی پشت سرش را نگاه نمیکرد، همه مقابل را نگاه میکردند. همه جلب رضایت خدا را نگاه میکردند چون نشان، هدف، میزان و ترازو او بود. چیزی غیر از او را در دفاع مقدس شاهد نبودیم. بنابراین اگر امروز به این میپردازیم که شاید جایگزین بهتری میبود، خیر. شرایط آن روز بهتر از آن نمیشد. این در حالی بود که عراقیها دوباره آمده و پیشروی کرده بودند. بچهها با عزت و سربلندی دشمن را از خاکمان بیرون کردند. تلفات و خسارات سنگینی از دشمن گرفته شد. من فکر میکنم آنچه که در دفاع مقدس پیش آمد بهترین هایی بود که برای رزمندگان اسلام و امت ما رقم خورد.
* تشرع رزمندگان مشروعیت دفاع مقدس را معلوم می کند
در مقطع انجام عملیات والفجر چهار ما در منطقه بانه و مریوان، دره شیلر، باید عملیات میکردیم تا بتوانیم وارد بخشی از خاک عراق بشویم. در قرارگاه "مقدم حمزه سیدالشهدا "(ع) مستقر بودیم. فرماندهی این قرارگاه بر عهده شهید "علی رضاییان " بود. من هم در آنجا مسئول عملیات قرارگاه مقدم بودم. قرارگاه اصلی در مریوان بود و چند قرارگاه زیر مجموعه هم در مریوان، بانه و جغرافیای دفاعی عملیات والفجر 4 داشتیم.
در آن زمان پیش می آمد برادران فرمانده به دلیل این که نمی توانستند از منطقه دور بشوند مجبور بودند خانواده های خودشان را به منطقه بیاورند. شهید رضاییان هم برای چند روزی خانوادهشان را به منطقه آورده بودند. ایشان حافظ قرآن و نهجالبلاغه بودند.
عمدتا جلساتی که داشتیم تا دیر وقت و تا زمانی که دیگر خسته بشویم ادامه داشت. حتی گاهی تا اذان صبح ادامه پیدا می کرد. یک شب جلسهمان زودتر تمام شد، حوالی 12:30 بامداد بود. این شهید بزرگوار که خودشان عالم به احکام الله هم بودند، آن شب برای ما سئوالی مطرح کردند. ایشان گفتند من قرار بوده امشب برای خانواده ام شام تهیه کنم اما فرصتی نشد، الان هم که در شهر مریوان هیچ مغازهای باز نیست. آن شب غذایی که توزیع شد آش رشته بود که البته زیاد هم آمده بود و بخشی از آن مانده بود. ایشان گفتند: مسئله شرعی این چیست که اگر من بخواهم بخشی از این غذا را ببرم و هزینهاش را پرداخت کنم.
من نگاهی به ایشان کردم و گفتم : این چه حرفی است که شما می زنید؟ شما قرار بوده برای خانواده غذا تهیه کنید که به دلیل طولانی شدن جلسه فرصت نشده، از طرفی هم غذا اینجا اضافه آمده و دیگر کسی استفاده ندارد و اگر آن را نبرید ممکن است تا فردا خراب شود و مجبور بشویم دور بریزیم. چون وسایل نگهداری غذا نداشتیم. ایشان در جواب گفت: میترسم فردای قیامت نتوانم جواب بدهم. این حرف را چه کسی میزند؟ فرمانده قرار گاه مقدم حمزه سیدالشهدا(ع)، سردار شهید علی رضاییان که خودشان حافظ و مفسر قرآن و نهجالبلاغه هستند. با خنده به ایشان گفتم: شما این غذا را ببرید با مسئولیت من، شرعا گردن من باشد.
ظرفی هم که نداشتیم قرار شد در یکی از پارچ های قرمز پلاستیکی ببرند، با اصرار ما مقداری از آن آش رشته برای خانواده بردند. این از قشنگ ترین قطعاتی است که پایبندی به تشرع بچهها را میرساند و مشروعیت دفاع مقدس را معلوم میکند.
حالا شهادت این شهید بزرگوار چگونه بود . 4 آبان 1362 بود ما برای مرحله سوم عملیات به ارتفاعات چولری در خط حد لشکر 8 نجف اشرف که فرماندهاش آن زمان شهید کاظمی بودند رفته بودیم. دو مرحله با موفقیت انجام شده بود و ما پیشروی کرده بودیم.
داشتیم ادامه عملیات را بررسی و هماهنگ میکردیم. شهید علی رضاییان، سردار فدوی مسئول اطلاعات، من مسئول عملیات، آقای دیانی از دفتر سیاسی و شهید محمودی جانشین لشکر 8 نجف هم حضور داشتند. در چولری به جایی رسیدیم که پایگاه عراقیها بود. دور تا دور پایگاه میدان مین وجود داشت. دو راه وجود داشت یکی از سمت راست و دیگری از سمت چپ. من گفتم هر راهی که شهید علی رضاییان برود من هم میروم. عدهای از دوستان از سمت راست رفتند. شهیدرضاییان، شهید محمودی را جلو فرستاد چون ایشان تخریب چی بودند و چشمشان با مین آشناتر بود. خودشان نفر دوم، من نفر سوم و جانشین رئیس ستاد، شهید صالحی هم نفر چهارم بود. ما چهار نفر از یک مسیر رفتیم. میدانستیم میدان مین است ولی باید با مهارت از میدان مین عبور میکردیم تا وارد پایگاه میشدیم . راه دیگری نبود. علیرغم دقت زیاد انفجار مهیبی رخ داد. پای شهید محمودی به یک مین والمری خورد. این مین ها در زمان انفجار از سطح زمین بالاتر میآید و عمل میکنند که حدود 1400 ترکش همراه خود دارد. بعد از اینکه این مین عمل کرد همه ما به شدت مجروح شدیم . راهی برای برگرداندن ما به عقب نبود. بچه ها باید ما را چند قدم پایینتر می آورند و از آنجا ما را سوار قاطر می کردند. مصافتی را با قاطر ببرند تا رسیدیم به جادهای که احداث کرده بودیم. از آنجا آمبولانس آمد و برای درمان ما را بردند.
ترکش ها به صورتی بود که خرده سنگ و خرده ترکش هم به همراه خود داشت. ما چهار نفر هر کدام به طرفی افتاده بودیم. شهید علی رضاییان و شهید محمودی از ما حالشان بدتر بود. چون این دو بزرگوار به مین نزدیک تر بودند. حدود 260 - 250 ترکش و خرده سنگ به ما خورده بود، من از ناحیه دو پا مجروح شده بودم. به هر سختی بود امدادگران ما را از معرکه آوردند تا سوار قاطر کردند و پایین آوردند . چون آن لحظه آمبولانسی در منطقه نبود به اجبار من و شهید علی رضاییان را پشت وانت گذاشتند. امکانات خیلی کم بود و تنها فقط یک پتو سربازی یک نفری در آنجا وجود داشت، با آن وضعیت شکستگی و وضعیت نابهنجاری که ما داشتیم. جاده هم آسفالته نبود و ماشین بالا و پایین می رفت. آخرین درسی که من از ایشان گرفتم این بود. وقتی خون از بدن خارج می شود سرمای زیادی ایجاد می کند و بدن میلرزد. در حالی که هر دوی ما پشت وانت به شدت بدن هایمان میلرزید و تکلم برایمان سخت بود، به آن برادرهایی که داخل وانت بودندگفتم: پتو را روی برادر رضاییان بیندازید. چون خودم نمیتوانستم تکان بخورم. شهید رضاییان گفت: پتو را بیندازید روی برادر فضلی. پتو به اندازه ای نبود که هر دوی ما را بپوشاند. خونریزی ایشان خیلی شدیدبود و ترکش به سفید رونش اصابت کرده بود، حالش خیلی از من بدتر بود. ما را به سمت بیمارستان صحرایی بانه میبردند؛ ایشان گفتند: نه، پتو را روی برادر فضلی بیندازید. باز من قبول نکردم و حرف خودم را تکرار کردم . بالاخره شهید رضاییان گفت: من به عنوان فرمانده دستور میدهم پتو را به روی برادر فضلی بیندازید.
در این لحظات قبل از شهادت ایشان از فداکاری و ایثارش یک لحظه غفلت نمیکرد. بعد از اینکه به بیمارستان صحرایی بانه رسیدیم هر چهار نفر ما را به اتاق عمل بردند. شهید رضاییان و شهید محمودی در اتاق عمل از سختی جراحت هایی که داشتند به سلامت بیرون نیامدند و به درجه رفیع شهادت نایل شدند. روحشان شاد و انشاءالله توفیق ادامه راهشان را داشته باشیم.