در شهریور ماه 1359 دولت عراق و با دستور صدام حسین رئیس جمهور آن کشور یک حمله همه جانبه در طول بیش از 1000 کیلومتر مرز مشترک به جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد، جنگی که به مدت 8 سال طول کشید و در نوع خود از طولانیترین جنگهای قرن بیستم محسوب مگردد. امروزه بر کسی پوشیده نیست و بویژه بعد از ارائه گزارش دبیر کل سابق سازمان ملل متحد، آقای پرزدکوئیار، که این جنگ با تجاوز قطعی و مسلم رژیم بعثی عراق آغاز شد. در عین حال نکتهای که به علل مختلف تاکنون پوشیده مانده است اینکه انگیزه ، علل و عوامل آغاز این تجاوز چه بوده است؟ در این مورد بررسی محققانه به دلایل مختلف صورت گرفته است.
بطور کلی مطالعه جنگها اغلب به مورخین نظامی و استراتژیستها واگذار گردیده که آنها نیز با توجه به تخصص خود روی ملاحظات فنی، تاکتیکی جنگها تکیه کرده و سایر ابعاد و زمینههای بروز جنگ را نادیده گرفتهاند. در زمینه آغاز این جنگ تحلیلگران غربی بطور عمده روی اختلافات مرزی ایران و عراق و در نهایت تهدیداتی که انقلاب اسلامی در ایران متوجه دولت عراق کرده بود محدود کردند و کمتر به سایر زمینهها و ابعاد موثر و حتی مهمتر پرداختهاند.
آغاز یک حمله نظامی از طرف یک کشور بر علیه کشور همسایه یقینا آخرین وسیله برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی یک دولت میباشد و تا زمانی که با بررسی همه جانبه زمینه مساعدی برای آغاز جنگ فراهم نباشد دولتها به ندرت دست به چنین ریسک خطرناکی میزنند. البته این مساله نیز وجود دارد که ممکن است در محاسبات خودشان دچار اشتباه شوند ولی در همان قالب و زمینه ابعاد مختلف و آثار همه جانبه جنگ را در نظر گرفته و آنگاه تصمیم به انجام چنین اقدامی میگیرند.
یک رابطه آشکار میان منابع در اختیار یک دولت و جنگ وجود دارد. بعبارت دیگر آغاز و اداره جنگ نه تنها تحت تاثیر عزم و تصمیم یک دولت میباشد بلکه تحت تاثیر توانائیهای آن دولت نیز میباشد. در عصر حاضر آغاز یک جنگ همه جانبه نیاز به منابع وسیع و یا متحدینی دارد، چنانچه منابع مورد نیاز از قبیل بنیه اقتصادی برای تامین هزینههای جنگ، نیرو و قدرت نظامی برای اجرای چنین تصمیمی و در عین حال متحدینی که از اهداف جنگ طلبانه آن کشور حمایت کنند موجود نباشد احتمال ضعیفی وجود دارد که دولتی دست به آغاز جنگ و خونریزی با آنهمه خسارات قابل پیش بینی بزند. همانطور که "جفری پارکر " مشاهده کرده است یک عامل بازدارنده از بروز جنگها بصورت سنتی در اروپا و بویژه قبل از سال 1800میلادی ناشی از فقدان بنیه مالی لازم برای تامین هزینه جنگهای نامحدود بوده است. بنابر این از نظر تاریخی و بویژه در دوران معاصر و جنگهای مدرن باید توجه داست که تکیه بر یک علت و انگیزه به عنوان تنها عامل بروز جنگ و نادیده گرفتن سایر علل و عوامل عملی سادهاندیشانه، غیر محققانه و یا مغرضانه است.
در این مقاله سعی خواهد شد با استفاده از چارچوبههای تئوریکی پیشرفته علل و عواملی که در محاسبات رژیم عراق برای آغاز جنگ مد نظر بوده است و بترتیب اولویت در تصمیم رئیس جمهور این کشور نقش اساسی داشتهاند بررسی و ارزیابی گردد.
با توجه به اینکه مدت زمان کوتاهی از این پدیده نگذشته است و بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به آن در کشورهای درگیر همچنان سری باقی مانده و در دسترس عموم نمیباشد ناچار مستندات خود را محدود به اسناد منتشر شده (هر چند محدود باشد)، اظهارات مسئولین و اولیاء امور، اقدامات عملی در جهت اتخاذ موضع بعد از آغاز تجاوز و دلایل منطقی و عقلانی خواهیم نمود. تردیدی نیست که این شیوه بررسی از قوت و قدرت لازم برخوردار بوده و به میزان قابل توجهی معتبر میباشد و انتشار اسناد منتشر نشده اگر آنرا تقویت نکند تغییری اساسی در تحلیل موجود ایجاد نخواهد کرد.
در بررسی تصمیمگیریهای مهم سیاست خارجی بخصوص در دوران جدید عوامل متعدد و گوناگونی دخالت دارند که به عنوان متغیرهای مستقل مطرح بوده و تصمیمگیری در سیاست خارجی به عنوان متغیر وابسته بررسی میگردد. اندیشمندان علوم سیاسی تئوریهای مختلفی در زمینه تصمیمگیری سیاست خارجی ارائه داده و هر یک الگویی را برای بررسی سیاست خارجی پیشنهاد میکنند. از میان اندیشمندان میتوان از افرادی مانند : "اسنایدر " ، "بروک "، "آلیسون " وهمچنین "روزنو " نام برد که بنظر نویسنده چهارچوبه تئوریک روزنو با همه اشکالاتی که در پایان مقاله به آنها خواهیم پرداخت؛ متناسبترین و همهجانبهترین چهارچوبه برای بررسی علل و عوامل تصمیمگیری در سیاست خارجی میباشد.
"جیمز روزنو " معتقد است که در هر تصمیمگیری سیاست خارجی علت رفتار سیاسی یک دولت به مجموعهای از عوامل گوناگون مربوط میشود که با اولویتهای متفاوت در کنار همدیگر جمع شده و نهایتا به تصمیمگیری سیاست خارجی منجر میشوند. این مجموعه را در 5 دسته و یا گروه تقسیمبندی مینماید که به آنها متغیرهای شخصیت تصمیمگیرنده، نقش و میزان اختیارات تصمیمگیرنده،متغیر دولتی و بوروکراتیک، اجتماعی و نهایتا سیستم بینالملل خطاب میکند.
*1. متغیر شخصیت تصمیم گیرنده
در این متغیر توجه اساسی به خصوصیات، روحیه، افکار و اندیشهها، خصوصیات روانی، نبوغ و تواناییهای کاریزماتیک و همچنین آمال و آرزوهای تصمیمگیرنده توجه میشود. بر اساس این متغیر تصمیمات متخذه از ناحیه یک شخص با تصمیمات شخص دیگر در همان موقعیت بخاطر تواناییها و روحیات متفاوتشان متفاوت میباشد.
*2. متغیر نقش
بدین معنا که در یک سیستم دولتی مسئولین بدون ارتباط با خصوصیات شخصی و با توجه به جایگاهی که اشغال کردهاند و اختیاراتی که به آنها داده شده اتخاذ تصمیم و موضع مینمایند. مثلا: سفیر یک کشور در سازمان ملل بدون توجه به اعتقادات شخصی خود از موضع کشورش دفاع میکند.
*3. متغیر دولتی و بوروکراتیک
بدین معنا که ساختار پیچیده یک دولت، روابط ارگانهای درون دولتی و نهایتا کارشناسان و متخصصین درون یک تشکیلات تدوین کننده و ارائه کننده پیشنهادات و خطوط کلی تصمیمگیری در سیاست خارجی میباشند و هیچ تصمیمگیری قادر نیسیت فارغ از این ملاحظات تصمیمگیری کند، بویژه در سیستمهای گسترده بوروکراتیک دولتهای غربی این عامل و متغییر بیشتر بروز میکند.
*4. متغیر اجتماعی
بدین معنا که جنبههای غیر دولتی در یک کشور بر رفتار خارجی یک دولت اثری انکارناپذیر دارد. ارزشها و ایدئولوژیهای حاکم بر یک جامعه ملی، گرههای ذینفوذ و فشار، احزاب سیاسی، افکار عمومی، رسانههای جمعی غیر دولتی، اقلیتهای قومی و محلی از جمله عوامل غیر دولتی هستند که بر تصمیمگیری سیاست خارجی تاثیر میگذارند.
*5. متغیر سیستم بینالملل
بدین معنا که یک دولت در تصمیمگیریهای سیاست خارجی در خلاء عمل نمیکند بلکه در صحنه روابط بینالملل با پیچیدهگیهای خاص خود عمل میکند که واکنشهای این سیستم در قبال هر تصمیمگیری سیاست خارجی یقینا باید در محاسبات تصمیمگیرندگان منظور شود. متغیر سیستم بینالمللی حتی در بعضی از موارد و بویژه در کشورهای جهان سوم تصمیمات معینی را به دولتها تحمیل میکند.
"روزنو " معتقد است که بررسی همه جانبه این متغیرها کافی به مقصود نبوده بلکه میزان دخالت و نقشی که هر یک از این متغیرها در تصمیمگیری سیاست خارجی دارند از اهمیت بیشتری برخوردار است ، بنابراین او سعی میکند که اولویتهای این متغیرها را تعیین کند. از دید روزنو ردهبندی این متغیرها بستگی به عوامل گوناگون در تقسیمبندی کشورها دارد و لذا کشورها را با توجه به نوع سیستم سیاسی حاکم (باز و بسته بودن) قدرت و میزان پیشرفت یک کشور (پیشرفته و در حال رشد) کوچک و یا بزرگ بودن (از نظر جغرافیایی و منابع فیزیکی) تقسیم نموده و اولویتهای مختلفی ارائه میدهد.
بنابراین از دیدگاه روزنو برای کشوری مانند عراق عوامل موثر در تصمیمگیری سیاست خارجی بترتیب عبارتند از :
شخصیت تصمیمگیرنده، سیستم بینالملل، نقش، بوروکراتیک و اجتماعی.
با توجه به بررسیهای انجام شده از نظر نگارنده که بعدا توضیح داده خواهد شد در تصمیمگیری رژیم عراق مبنی بر آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز به ایران متغیرهای موثر در این تصمیمگیری به قرار زیر میباشند:
سیستم بینالملل، شخصیت صدام، عوامل بوروکراتیک، متغیر اجتماعی و نهایتا نقش.
*سیستم بینالملل
در بررسی متغیر سیسیتم بینالملل متناسب است که آنرا در سه سطح متفاوت،(ابرقدرتها،قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهای ) بررسی کنیم.
در سطح ابرقدرتها: اگرچه دوران جنگ سرد و سیستم دو قطبی در سال 1980 هنوز به پایان خود نرسیده بود ولی در رابطه با انقلاب اسلامی قانونمندی جنگ سرد و سیستم دو قطبی کاربرد خود را از دست داده و به تبع آن در آغاز جنگ نیز تضاد چندانی میان آمریکا و شوروی در برخورد با تجاوز عراق به ایران احساس نمیگردید.
ایالات متحده آمریکا که بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی و بدنبال آن جریان گروگانگیری و شکست مفتضحانه عملیات طبس ضربات پیاپی و سختی از ایران خورده بوده نه تنها از هر حرکتی که متضمن ضربه زدن به ایران میبود استقبال میکرد،بلکه خود درصدد چارهجوئی برای انتقام جوئی و جبران شکستهای قبلی بود. اگرچه رابطه دیپلماتیک میان عراق و آمریکا از سال 1967 قطع شده بود دفتر حفاظت منافع آمریکا در بغداد بسیار فعال بود و شواهد و دلایلی وجود دارد که آمریکا مشوق و ترغیب کننده رژیم عراق در آغاز جنگ بوده است.
روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز پنج ماه قبل از آغاز تجاوز عراق در آوریل 1980 (اردیبهشت 1359) از طرحهای مرحله به مرحله دولت آمریکا در این زمینه پرده برمیدارد. این روزنامه چنین مینویسد:
"دولت آمریکا پس از شکست عملیات طبس، امکان اجرای سه طرح نظامی بسیار مهم را بررسی میکند. طرحهای مزبور عبارتند از پیاده کردن نیروی نظامی در شهرهایی که محل نگهداری گروگانهای آمریکاست،مین گذاری در میادین صدور نفت، یا بمباران پالایشگاههای ایران میباشد. "
در ادامه میافزاید: "واشنگتن امیدوار است که تحریم اقتصادی و سیاسی ایران بتواند در سایه تیرگی روابط ایران و عراق تاثیر بیشتری داشته باشد و ادامه میدهد که عدهای معتقدند چشمانداز جنگ با کشوری نیرومند (عراق) شاید ایران را وادار سازد در سیاست خود تجدید نظر کند. "!
"برژینسکی " مشاور امنیت ملی سابق آمریکا برای اطلاع از وضعیت عراق برای شروع جنگ سفرهای مکرری به بغداد مینماید بطوریکه "وال استریت ژورنال " در هشتم فوریه 1980 یکی از این سفرهای محرمانه را فاش میسازد و همچنین "تایمز لندن " در 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژینسکی با صدام حسین اشاره کرده و میگوید: "نامبرده بعد از سفر محرمانه به بغداد در یک مصاحبه تلویزیونی گفت:ما تضاد قابل ملاحظهای بین آمریکا و عراق نمیبینیم. ما معتقدیم عراق تصمیم به استقلال دارد و در آرزوی امنیت خلیج فارس است و تصور نمیکنیم که روابط آمریکا و عراق سست گردد. "
از طرف دیگر در این زمان رفت و آمدها و تماسهای مکرری میان امرای فراری ارتش ایران و مسئولین دولت آمریکا و همچنین حکومت بغداد صورت میگرفت و نشانگر نوعی آمادگی برای تحولات بعد از آغاز جنگ و حمله عراق به ایران بود و نهایتا با توجه به نفوذ و سلطهای که آمریکا در کشورهای عربی محافظهکار از جمله : مصر، ردن، عربستان سعودی و سایر شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس داشت تردیدی نیست که چنانچه آمریکا به کمکهای موثر و اساسی این کشورها به عراق راغب نمی بود میتوانست از این کمکها جلوگیری بعمل آورد. بعد از آغاز جنگ، روابط عراق و آمریکا علنا بهبود یافته،روابط دیپلماتیک برقرار شد و افشاء گردید که در طول جنگ،آمریکا بصورت مخفیانه کمکهای مختلفی را به عراق میرسانده است. روزی که ایران قطعنامه 598 را پذیرفت "رابرت مک فارلین " در مقابلهای در روزنامه لوس آنجلس تایمز به حمایت بیدریغ آمریکا از عراق در طول جنگ بر علیه ایران اعتراف کرد.
اتحاد جماهیر شوروی در موضعگیری خود دچار تناقض و دوروئی عجیبی شده بود و در حقیقت آغاز حمله عراق به ایران به شمشیر دو لبهای شباهت داشت که از هر طرف قابلیت برندگی و در عین حال احتمال خسارت میرفت. روسیه شوروی با عراق در سال 1972 پیمان دوستی 15 ساله منعقد کرده و نفوذ قابل توجهی در عراق بویژه از نظر تامین تسلیحات ارتش و حضور کارشناسان نظامی داشت و اصولا ارتش عراق مجهز به تسلیحات روسی بود.
از طرف دیگر انقلاب اسلامی ایران اگر چه برای روسها از این نظر که موجب قطع نفوذ آمریکا در مرزهای جنوبی این کشور شده بود ولی برای روسیه نیز بخاطر ماهیت ایدئولوژیکی آن چندان خوشایند نبود. ایران به موازات برخورد با نفوذ آمریکا در ایران از میزان نفوذ روسیه بشدت کاست، گاز ایران به روسیه قطع شد، بندهای 5 و 6 قرارداد 1921 از طرف ایران ملغی اعلام گردید و تجاوز روسیه به افغانستان بدشت محکوم گردید و انقلاب اسلامی میرفت که تاثیر خود را بر بیداری مسلمانان سایر کشورها از جلمه مسلمانان جمهوریهای آسیایی روسیه شوروی سابق بر جای گذارد. پیروزی و شکست هر یک از طرفین متخاصم نیز برای روسیه نتایج متضاد و متفاوتی را به ارمغان میآورد، پیروزی عراق بر ایران اگر چه با توجه به تسلیح ایران به سلاحهای آمریکا و تجهیز عراق به سلاحهای روسی به معنای پیروزی سلاح روسی بر سلاح آمریکایی تلقی گردیده و عراق را بیشتر مدیون و وابسته به روسیه شوروی میکرد، در عین حال از نظر سیاسی موجب نفوذ مجدد آمریکا و غرب در ایران میشد. پیروزی ایران نیز بر عراق متقابلا نتایج متفاوت و معکوسی بدست میداد که در هر دو حال برای روسیه شوروی در عین اینکه امتیازاتی را بعمل میاورد ناخوشایند بود.
با توجه به دلایل منطقی و عقلانی نیز ملاحظه میگردد که اتخاذ موضع شوروی نیز در قبل آغاز جنگ تحمیلی منافقانه و متضاد بوده است. بنا به گزارش موسسه "هری تیج "،روسیه شوروی از قبل از آغاز تجاوز در جریان این تصمیم بوده و اگر چه هیچ اقدامی برای بازداشتن صدام نکرده است در عین حال مقامات ایرانی را از احتمال چنین حملهای آگاه نموده است. حزب توده در ایران که از مسکو الهام و دستور میگرفت تجاوز عراق را محکوم نموده به کادرهای خود دستور مقاومت و دفاع را صادر کرده بود، ولی روسیه شوروی در عین اتخاذ موضع رسمی مبنی بر بیطرفی در سازمان ملل و بویژه در شورای امنیت همگام با آمریکا و سایر اعضاء دائمی شورا قطعنامههایی را بتصویب میرساند که به ضرر جمهوری اسلامی بود. اگر چه ظاهرا برای مدتی از ارسال تجهیزات نظامی و قطعات یدکی به عراق خودداری کرد ولی کارشناسان نظامی روسی همچنان در عراق باقی مانده و به همکاری خود با ارتش عراق ادامه میدادند و گزارشاتی مبنی بر اینکه روسیه شوروی از طریق کشورهای اروپای شرقی جبران کمبود نیازمندیهای ارتش عراق را مینموده است وجود دارد.
بنابراین میتوان به این جمعبندی رسید که رژیم عراق در سطح ابرقدرتها (آمریکا و شوروی) با زمینهای کاملا مساعد و حتی تشویقآمیز در آغاز تجاوز بر علیه جمهوری اسلامی مواجه بوده است.
در سطح قدرتهای بزرگ: در موضع گیری قدرتهای بزرگ (نظامی، سیاسی و اقتصادی) آنها را میتوان به دو گروه تقسیم کرد.
گروه اول: کشورهایی که بطور علنی و یا ضمنی به نفع عراق موضعگیری کرده و از کمکهای نظامی، سیاسی و اقتصادی به این کشور در طول جنگ دریغ نورزیدند. این کشورها عبارت بودند از: فرانسه و انگلیس که روابط عمیق و منافع قابل توجهی در عراق داشته و از انقلاب اسلامی نیز شدیدا ضربه خورده بودند. فرانسه از همان آغاز جنگ بنفع عراق موضعگیری علنی کرده و بمیزان قابل توجهی امکانات تسلیحاتی در اختیار این کشور قرار داد و حتی در شرایطی که عراق در جبهه جنگ مواجه با مشکلاتی شده بود با اجاره دادن هواپیماهای پیشرفته جنگی بنام سوپراستاندارد بنیه نظامی عراق را تقویت کرد. دولت انگلیس نیز اگر چه علنا اظهار بیطرفی میکرد، ولی به تبع آمریکا و فرانسه کمکهای قابل توجه اقتصادی و بعضا نظامی به این کشور نمود.
گروه دوم: کشورهای آلمان، ژاپن و چین بودند که در ضمن اعلام بیطرفی وحفظ رابطه با هر دو کشور به عنوان سوداگرانی بودند که از این جنگ از هر دو طرف بهره مند شدند.
دولتهای منطقه خاورمیانه: چنانچه دولتهای منطقه را نیز به دو دسته دولتهای عرب و غیر عرب تقسیم کنیم ملاحظه میگردد که همه دولتهای عربی به استثنای سوریه، لیبی و الجزایر بنفع عراق نه تنها موضعگیری کرده بلکه از هر نوع کمک ممکن به عراق خودداری نکردند. کشورهای نفت خیر عرب بویژه عربستان سعودی و کویت به عنوان تامینکننده نیازمندیهای مالی این جنگ تقبل هزینههای جنگ را نموده و در طول جنگ متجاوز از 80 میلیارد دلار پرداخت نمودند.
دولت مصر تامین کننده نیازمندیهای تسلحاتی ساخت روسیه بود و خلاء قطع ارسال قطعات و لوازم یدکی که از طرف دولت روسیه ایجاد شده بود را پر کرد. دولت اردن با در اختیار گذاشتن بندر خود در خلیج عقبه راههای مواصلاتی عراق را برای تدارکات لازم تامین کرد و اغلب کشورهای عربی منجمله سودان نیروی داوطلب نظامی در اختیار عراق قرار دادند. کشورهای عربی از قبل در جریان چنین حملهای بوده و در کنفرانس سران عرب که در جده چند ماه قبل از آغاز جنگ تشکیل شده بود تفاهمات لازم را با صدام بعمل آورده بود. تنها لیبی و سوریه بودند که با این اقدام عراق مخالفت ورزیده و حمایت خودشان را از ایران اعلام داشتند.
دولتهای غیر عرب مانند پاکستان و ترکیه همچون کشورهای آلمان، ژاپن و چین با اعلام بیطرفی و حفظ رابطه با هر دو کشور بیشترین بهره اقتصادی از این جنگ را کسب کردند.
در مجموع میتوان گفت که سیستم بینالملل (در هر سه سطح، ابرقدرتها، قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه) نه تنها زمینه مساعدی برای آغاز این جنگ داشت بلکه خود مشوق و ترغیب کننده عراق در شروع جنگ بود و نقش اساسی و مهمی در بروز چنین تجاوزی را بر عهده داشت.
*شخصیت تصمیمگیرنده
صدام حسین رئیس جمهور عراق که به عنوان دیکتاوری خشن، بیرحم، شهرت جهانی پیدا کرده است در عین حال فردی ماجراجو و جاه طلب بوده و به دنبال موقعیتهای مناسب برای کسب قدرت بیشتر بوده است.
رمضانی که از مشاوران کمیته امنیت ملی کنگره آمریکا و نیز مشاور کارتر در امور ایران بود در کتاب خود چنین مینویسد: "جنگ عراق و ایران در واقع واکنش و پاسخ عراق به تهدیداتی بود که از ناحیه بنیادگرایی اسلام امام خمینی احساس میکرد، اما علت دیگر آن ناشی از بازتاب و انعکاس جاه طلبی و قدرت طلبی صدام نیز بوده است.
وی مترصد بود که خلأ قدرت ناشی از سقوط رژیم شاه در منطقه را پر نماید. همچنین این فرصت با افزایش قدرت اقتصادی عراق به علت افزایش قیمت نفت در منطقه خلیج فارس ایجاد شده بود. چنانچه عراق جایگزین ایران به عنوان دومین تولیدکننده نفت بعد از عربستان سعودی در منطقه شده بود.
ظهور قدرت سیاسی عراق بعد از افول رژیم مصر در خاورمیانه به علت امضای پیمان کمپ دیوید و صلح با اسراییل و بروز یک خصومت و دشمنی آشکار میان عراق و سوریه در جبهه شرقی همه و همه بر قدرت طلبی صدام صحه گذاشت.
صدام حسین در آغزا تجاوز به ایران دارای سه انگیزه عمده شخصی بود وامیدواری داشت با پیروزی سریع بر ایران خواسته های جاه طلبانه و شخصی وی ارضا و تأمین گردد.انگیزه اول تلاش برای کسب رهبری جهن عرب بود. به دنبال مرگ ناصر و امضای پیمان کمپ دیوید وانزوای صمر، جهان عرب دچار خلأ رهبری شده بود شخصیتی که بتواند با استفاده از امکانات و تواناییهای کشور خود در جهت آرمان های وحدت جهان عرب و جبران تحقیر اعراب در قبال اسراییل این خلأ را پر بنمایند. صدام حسین امیدوار بود با پیروزی در جنگ با ایران چنین موقعیتی را کسب نماید و به هین خاطر نام این جنگ را جنگ قادسیه نامید تا یاداور شکست ایرانیها از اعراب مسلمان در اوایل ظهور اسلام باشد.
مجله دولتی "الفباء " که به وسیله رژی معراق منتشر می شود در شماره 562 مورخه 4/7/79 با عنوان عراق پنج هزار سال رویارویی به تضادبین عرب و ایرانی دامن زده و چنین می نویسد:
"اعراب، عادت کرده اند که عراق در برابر یورش تاتارها در قرن دهم و قرن بیستم ایستادگی کند و تیرهای سلجوقیان وعیلامیان را در قرن بیستم متقوف کند. عادت کرده اند که عراق نگهبان منطقه شرقی جهان عرب که در تیررس دشمن است باشد.... عراق از پنج هزار سال تاکنون در خط اول نبرد، گامی استوار و با ثبات در مرزهای شرقی و بازوی پرتحرک در غرب این مزها بوده است.
صدام حسین در مراسم افتتاح یک پادگان نظامی در 18/3/59 باعنوان پادگان قادسیه می گوید: شما در این مکان انقلاب خود را پیش روی دارید که شما را به مفهم قادسیه رهبری می کند.شما در اینجا نه تنهانام قادسیه را برخورد دارید بلکه شرف و مفهوم آن را نیز باخویشتن دارید. شما آمادگی والای گذشت و ایثار را همانگونه که صفت مردان قادسیه نخستین در رهایی امت عرب و تمامی میهن عربی بود دارا هستید و تنهاب رای پاسداری از عراق آزاد مبارزه نمی کنید.
دکتر "امین " یکی ازبعثیها می گوید که به قدرت رسیدن صدام حسین مصادف با یک مرحله نوین در تاریخ سیاسی عراق بود و در این میان عراق از چندین جهت قدرتمند شده بود و در آینده نزدیک در سطح خلیج فارس و جهان عرب نقش مهمی از جانب وی در شرف انجام بود. الیاس فرح یکی از رهبران بعث عراق می گوید که "قادسیه " صدام موقعیتی بود برای وی تا رد چشم جهان عرب به عنوان یک رهبر تاریخی که پل میان گذشته و آینده را از نو بنا نهاده و درهای آینده را به سوی مردم گشوده است خود را جلوه گر سازد.
مجید خدوری در شرح زندگی صدام حسین و تأثیر ناصر بر او چنین می نویسد:
زمانی که صدام حسین در مصر در دانشکده حقوق قاهره مشغول تحصیل بود کارهای ناصر را زیرنظر می گیرد و با دقت به آنها می نگرد برخلاف رهبران بعث از ناصر به خوبی یادمی کند و می آموزد که چگونه نقش وی را بازی کند. او از شیوه "آزمایش و خطای " ناصر پیروی می کند و سعی می کند یک مقلد کورکورانه نباشد.
انگیزه دوم صدام این بودکه با ساتفاده از سقوط شاه که بر اساس دکترین نیکسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود بتواند با پیروزیر بر ایران خلأ سقوط شاه را پر نموده ونقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازی کند و علیرغم مواضع ضد امریکایی که قبلا اتخاذ می کرد به آمریکایی ها نشان دهد که تضاد منافع با آنها نداشته و اقدام وی در راستای اهداف آمریکا در منطقه باشد تا بدان حد که برژینسکی بعد از ملاقات با صدام و در ستایش وی می گوید: مابین منافع آمریکا و عراق تضادی نمی یابیم باتوجه به اینکه در این مرحله سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی در تضاد با سیاست های آمریکا بود صدام حسین تلاش کرد که خود را به عنوان یک عامل موثر بازدارنده و خنثی کننده اقدامات ایران در سطح منطقه نشان دهد.
روزنامه کریستین ساینس مونیتور چاپ آمریکابا اشاره به یک گزارش از جلسات سری دولت عراق که دو ماه بعد از سقوط رژیم شاه تشکیل شده بود می نویسد: در آن جلسه بعد از بحث و بررسی پیرامون نقش شاه و روابط آن با آمریکا در دفاع از منافع غرب و ژانردمی خلیج فارس مطرح شد که رد حال حاضر رژیم نوپای ایران با از بین رفتن ارتش و تأسیاست اصلی آن قادر به انجام این نقش نخواهد بود و عراق تنها کشوری است که با استفاده از این موقعیت می تواند خلأ ایجاد شده را پر نماید و این کار باید با برنامه ریزی دقت، سرعت و مداومت انجام گیرد. به عقیده حزب بعث برای ایجاد یک موقعیت ژئوپولیتیک جدیدبه وسیله عراق زمینه از هر جهت فراهم است لذا حمله نظامی به ایران باوارد آوردن یک ضربه مؤثر به شکست ایران منتهی می شود.
انگیزه سوم صدام جبران تحقیری بود که شخصا در امضای قرارداد 1975 الجزایر شده بود. در سال 1975 به دنبال مشکلاتی که در عراق در جنگ با کردها برای دولت عراق فراهم شده بود و کردهای عراق مورد حمایت شاه قرار داشتند صدام حسین معاون رئیس جمهور عراق تحت فشارهای داخلی و بین المللی به امضا قراداد مزبور تن در داد و همواره احساس می کرد که در این جریان تحقیر شده و "اجبارا " تن به امضا این قراداد داده است. بنابراین مترصد فرصتی بود که بتواند این احساس حقارت را جبران نماید. بدین علت درد صدد بهانه ای بود که قرارداد 12975 را باطل اعلام نماید و این کاری بود که در 17 سپتامبر 1980 (سه روز قبل از آغاز جنگ) رد یک اجلاس فوق العاده مجمع ملی صورت داد. صدام حسین در مورد این تصمیم گفت: از زمانی که حاکمان ایران این معاهده را از آغاز در دست گرفتند به وسیله مداخله در امرو داخلی عراق چه به صورت پشتیانی مالی و یاتسلیحاتی از گروه های مختلف نقض کرده اند همانطور که شاه چنین می کرد... من به شما اعلام می کنم که معاهده 6 مارس 1975 الجزیره از طرف ما ملغی می باشد.
*عامل اجتماعی
در بخش مربوط به ساختار اجتماعی و جمعیت باید گفت که بافت اجتماعی و جمعیتی عراق به گونه ای است که همواره حکومت را دچار بی ثبایت و بحران نموده است و همین بحران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از جمله عوامل مؤثر در ایجاد جنگ تحمیلی بوده است. شیعیان این کشور به عنوان اکثریت مردم به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی همواره با حاکمیت بعث در نزاع و ستیز بوده اند. همچنین اکراد شمال عراق طی 30سال گذشته همواره در پی به دست آوردن خودمختاری بوده اند و از این رو با حکومت های این کشور درگیر جنگ های طولانی بوده اند که قبلا به آنها اشاره شد و این مسئله برای حکومت بعثی عراق که از یک اقلیت محدود از منطقه تکریت می باشند مشکلات بیشتری را ایجاد کرده بود.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به رهبری امام خمینی موج جدیدی از نا آرامیهای شیعیان را در عراق به وجود می آورد. تظاهرکنندگان در مراسم محرم آن سال خواستار اصلاحات اجتماعی و استقرار یک حکومت اسلامی می شوند. نویسنده کتاب جنبش های اسلامی در جهان عرب در این رابطه می گوید دولت عراق باتوجه به الهاماتی که مبارزان شیعه از جانب آیت الله خمینی می گیرند، حزب الدعوه را همچون ستون پنجمی میم داند که هدفش ادغام ایران و عراق است.دولت در پاسخ "آیت الله صدر " را دستگیر و تظاهرات شیعیان را به شدت درهم می کوبد. عظمت و گستردگی سرکوب باعث میشود تا اندکی پس از روی کارآمدن "صدام حسین " در 23 ژوئیه 1979، 22 مقام بلندپایه بعثی اعدام شوند. اعلام حمایت مطلق از انقلاب اسلامی ایران توسط آیت لاله صدر و تشویق مبارزه مسلحانه علیه رژیم موجب می شود که او رابه تشکیل یک حکومت شیعه در عراق و خیانت متهم نموده و همراه با خواهرش وی را در آوریل 1981 به شهادت برسانند.
در ماه های قبل از جنگ حوادثی در عراق به وقوع می پیوندد که مقامات رژیم آن را به عوامل جمهوری اسلامی ایران نسبت می دهند و این حوادث نشان دهنده این است که اوضاع داخلی عراق تا چه میزان بر اثر انقلاب اسلامی آسیب پذیر شده است. صرفنظر از اینکه ادعاهای رژیم بعث تا چه میزان با واقعیت منطبق است ولی بیانگر نوعی بیم و ترس از تحولات انقلاب اسلامی می باشد رئیس جمهور عراق کلیه این حوادث را بعدها در هنگام سخنرانی خودش (20/4/63) چنین اعلام میکند:
"با سوء قصد به وزیر امور خارجه شروع کردند. سپس به یکی از اعضای شورای رهبری ملی ما حمله کردند. به وزیر اطلاعات سوء قصد نمودند و در یک جشن دانشجویی، جشن دیگری با پرتاب بمبها آغاز کردند. کسانی که در این حوادث شرکت داشتند از افراد مدرسه ایرانیان ونمایندگیهای ایران در عراق بودند. اسلحه از آنهاست و همکاری نیز همین طور این مسئله روشن و آشکار است ". رژیم عراق همچنین شورش کردهای شمال عراق را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متأثر از انقلاب ایران می داند تا جایی که رئیس جمهور عراق بزعم خود یکی از دلایل لغو موافقتنامه الجزایر را دخالت جمهوری اسلامی ایران در قضیه اکراد میداند. وی در نطق 17 سپتامبر 1980 چند روز قبل از حمله سراسری عراق به ایران می گوید: ایران از پسران بارزانی دعوت نمودهاست که به این کشور بیایند. این کشور یعنی ایران قصد دارد آنان را علیه دولت عراق تحریک کند.
بنابراین نگرانیهایی که دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامی بر عراق داشته نیز عامل مهمی در آغاز این جنگ و به منظور شکست و نابودی انقلاب بوده است تا بدین وسیله از تأثیر آن بر جامعه عراق جلوگیری نماید. در عین حال اوضاع داخلی ایران را نیز به عنوان یک انگیزه مهم در ترغیب صدام به آغاز جنگ نباید فراموش کرد. حکام عراق بر اساس شواهد مختلف مطمئن بودند که در یک جنگ کوتاه مدت در مقابل ایران به اهداف از پیش تعیین شده خود خواهند رسید. اوضاع داخلی ایران بعد از پیروزی انقلاب و بلافاصله قبل از آغاز تجاوز برای یک رژیم متجاوز در سه زمینه تحریک کننده بود. اولا: دولت انقلابی نه تنها هنوز دوران ناآرامی بع از انقلاب را پشت سر میگذاشت بلکه به علت حضور لیبرالها رد حاکمیت و به ویژه حضور بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا درگیر یک سری تضادها و اختلافات شدید درون حاکمیت بود و امکان هماهنگی و تمرکز در تصمیم گیری را که لازمه شرایط بحرانی و جنگ می باشد از بین برده بود و از طرف دیگر نیروهای مسلح نیز به دلایل متعدد انسجام و آمادگی لازم برای مقابله با یک جنگ خارجی همه جانبه را نداشتند. سازمان و تشکیلات ارتش بعد از انقلاب و به دنبال تصفیههای ضروری دوران بازسازی و بازنگری خود را میگذارند و از نظر تجهیزاتی نیز با تحریم تسلیحاتی آمریکا و خروج کارشناسان نظامی مواجه بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بیشتر برای مواجهه با ضد انقلاب داخلی ایجاد شده بود دوران طفولیت و عنفوان جوانی خود را طی میکرد و به هیچ وجه برای یک جنگ کلاسیک مدرن ساخته نشده بود. همچنین درگیریهای قومی و محلی در مناطق مختلف کشور نیروهای مسلح را به خود مشغول داشته بود. تنها چیزی که در محاسبات صدام و بسیاری از مشوقین و محرکین وی با آغاز جنگ منظور نشده بود انرژی عظیم وفوق العادهای بود که با پیروزی انقلاب اسلامی و حضو تودههای عظیم میلیونی و با اعتقادات راسخ اسلامی و آمادگی برای ایثار وشهادت تحت رهبریهای بزرگمرد تاریخ امام خمینی آزاد شده بود و توانست آرزوهای صدام و پشتیبانانش را مبدل به یأس کند.
*عامل بوروکراتیک
بعد از روی کارآمدن حزب بعث در سال 1968 این حزب به همواره موفقیت ایدئولوژیکی خود را در اتخاذ سیاستی توسعه طلبانه و سیادت بر منطقه دنبال میکرد و به هر طریق ممکن با اتخاذ شیوههای پراگماتیستی بر منطقه دنبال میکرد و به هر طریق ممکن با اتخاذ شیوههای پراگماتیستی سعی می کرد نفوذ خود را در جهان عرب توسعه داده و رهبری جهان عرب را به دست گیرد. این اقدام به طور عمده از طریق کودتاهای نظامی و برخوردهای خشونت آمیز دنبال میشد. پیروزی انقلاب اسلامی برای حزب بعث که بر معیارهای غیرمذهبی و با تکیه بر ناسیونالیزم عربی و به وسیله یک مسیحی عرب به نام میشل عفلاق بنیانگذار شده بود زنگ خطری جدی تلقی میشد. انقلاب اسلامی به عنوان راه حل جدیدی در نجات توده های تحت سیتم مسلمان عرب که چهار دهه تحقیر شکستهای پی در پی از اسراییل را چشیده بودند و هیچ یک از ایدئولوژیهای مادی و لائیک اعم از سوسیالیزم، مارکسیزم و یا ناسیونالیزم نتوانسته بودند جبران این حقارتها را بنمایند با پدیده جدیدی به نام انقلاب اسلامی مواجه شد که امیدها را در دل آنها زنده می کرد و در حقیقت رشد و پیشرفت انقلاب اسلامی مرگ محتوم همه ایدئولوژیهای مادی از جمله ایدئولوژی حزب بعث می بود. بدین ترتیب حزب بعث عراق که سلطه قابل توجهی در کادرهای نظامی و سیاسی دولت عراق داشت عامل مؤثری در تشویق صدام به ضربه زدن به انقلاب اسلامی از طریق آغاز این جنگ بود.و
*عامل نقش
اگر چه همانطور که "روزنو " هم معتقد است عامل نقش در کشورهایی که دارای رژیم خودکامه هستند کمتر مطرح بوده و شخصیتهای دیکتاتور هستند که بدون توجه به وظایف و اختیارات قانونی خود به طور نامحدود تصمیم گرفته و عمل می کنند در عراق نیز صدام حسین حتی در دورانی که معاون رئیس جمهور بود به عنوان مرد قدرتمند دولت عراق شناخته می شد و حسن البکر رئیس جمهور عراق نقش چندانی در اداره امور عراق نداشت. در عین حال همانطور که "تراب زمزامی " می گوید: صدام حسین برای زمینه چینی چنین جنگی با خانه نشین کردن حسن البکر رأسا پست ریاست جمهوری را بر عهده گرفت تا بتواند بدون هیچ رادع و مانعی قادسیه خود را تدارک ببیند و تمامی نیرو ووقت خود را در این راه صرف نماید و جهت همین مرحله نوین بود که صدام مقام های ریاست جمهوری رهبری انقلاب دبیر کلی حزب بعث، ریاست جمهوری، ریاست دولت و ریاست کل ارتش را برعهده خود گرفت.
بررسی فوق نشان می دهد که از میان متغیرهای پنجگانه پیشنهادی جیمز روزنو (شخصیت، سیستم بینالملل، اجتماعی، بورورکراتیک و نقش) مهمترین عاملی که در تصمیم گیری صدام حسین در آغاز تجاوز به ایران نقش داشتهاند در درجه اول سیستم بین الملل بوده است ودر مرحله بعدی شخصیت و روحیات رئیس جمهور عراق بوده که به عنوان یک دیکتاتور در رأس حکومت عراق فارق از هرگونه مانع و رادعی و در جهت ارضای نیات جاه طلبانه خود دست به چنین اقدامی زده و به مدت هشت سال دو کشور ایران و عراق را دچار جنگی خونین و خسارت بار نمود. به عبارت دیگر چنانچه زمینه مساعد وتشویق کننده بین المللی در شرایط خاص زمانی وجود نمی داشت از قبیل شکستهای حقارت بار آمریکا در اثر انقلاب اسلامی ترس دولتهای استکبار و همچنین دولتهای مرتجع منطقه از گسترش انقلاب و به خطر افتادن منافع آنها، غیرمحتمل میبود که صدام حسین دست به چنین قمار خطرناکی بزند. زیرا که در گذشته در زمان رژیم شاه علیرغم اختلافات مرزی میان دو کشور و علیرغم اینکه مرد قدرتمند عراق در آن زمان صدام حسین بوده است به خاطر نامساعد بودن زمینه جهانی نه تنها چنین اقدامی صورت نگرفت بلکه مجبور شد با امضای قرارداد الجزایر در 1975 از بسیاری از ادعاهای خود دست بردارد.
*چرا عراق؟
تحقیقا وجود صدام حسین و نیات جاه طلبانه او نیز نقش مهم و در عین حال اولیه در کاندیدشدن عراق از میان کشورهای همسایه ایران برای آغاز چنین تجاوزی داشته است در حالی که دولتهایی همچون پاکستان و ترکیه روابط نزدیک تری با آمریکا داشتند و آمریکا نفوذ بیشتری در این دو کشور به خصوص ترکیه به عنوان عضو ناتوداشته است. ولی ساختار سیاسی این دولتها شرایط اجتماعی و موقعیت جغرافیایی کشورشان اجازه چنین حرکتی را در آن شرایط نمی داد و همین خصوصیات و روحیات جاه طلبانه صدام حسین بود که علیرغم ضرباتی که کشورش از جنگ هشت ساله باجمهوری اسلامی خورد باز هم سرخورده نشده و چون به خواستههایش در جنگ با ایران نرسیده بر اساس محاسبات غلطی که از مساعد بودن زمینه بینالمللی داشت صرفا برای ارضای روحیات جاه طلبانه خود برای بار دیگر دست به قمار خطرناک دیگری در حمله به کویت زد و منطقه را دچار بحرانی نمود که هنوز بعداز گذشت سال ها اثار و عوارض آن پابرجا است.