وبلاگ "فرزند شهید" در آخرین پست خودش که در سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم منتشر شده است، نوشته است:
امروز سالگرد شهادت "زنده ترین" آدمی ست که دیده ام.
سالگرد شهادت "هست" ترین آدمی که دیده ام.
سالگرد شهادت آنکه روز شهادتش هیچ جور نمی توانم توهم کنم که از دستش داده باشیم. "که شهدا از دست نمی روند... به دست می آیند."
سالگرد شهادت آنکه چه خوب فهمید چقدر محتاجیم به نوشته هایش، به صدایش،به فیلم هایش،به بودنش.
و فهم این "هست"بودنش ، گویی هیچ نمی خواهد، جز اینکه تجربه اش کنی، به سادگی. همین قدر که نیت کنی.
آن وقت، این همه "حضور"...
این همه حضور...باعث می شود دااااد بزنی : ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا...
و مگر نه آنکه خانه تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح آباد شود؟
و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور بر می آید؟
پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف های دلتنگ
و در پس این پنجره های کوچک
که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست،
بهتر آنکه پرنده روح دل در قفس نبندد.
پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر.
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
آقا سید مرتضی آوینی! ما... محتاج این همه حضورت هستیم....
"دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش......"
آنقدر بیرون کش، که از ساختمان فولادمان دوکوهه بسازیم....
آنقدر بیرون کش ، که یاوران آخرالزمانی مهدی(عج) شویم...
آقا سید مرتضی! حس می کنم باید روز شهادتت، نیت کنم، که عادات سخیف ام را، کنار بگذارم...
همین جا هم اتفاقا باید نیت کنم. همین جا وسط بلاگفا...
کمک مان کن از "بلاگفا" فکه بسازیم....
کسی حرف خوبی زد. گفت : چه خوب که، آنقدر که زنده بودن شهدا را می فهمیم، زنده بودن امام زمان زنده مان را هم بفهمیم.