»» اینم قسمتی از وصیتنامه شهیدمحمد عبدی
یا رب المهدی
شهید محمد عبدی در تاریخ 16/11/1377 در درگیری با قاچاقچیان واشرار در سیستان وبلوچستان به شهادت رسید. مزار شهید بهشت زهرا،قطعه 50،ردیف 37 می باشد.
اینم قسمتی از وصیتنامه شهید:
بسم رب الحسین (ع)
برادران رفقا و آشنایانم!
اکنون که به توفیق و لیاقت شهادت رسیده ام و در بهشت غلامی اهل بیت جای همه شما را خالی می کنم. هیچ وقت اردوهای مشهد مقدس را یادم نمی رود .هیچگاه حرمهایی که با ذکر می رفتیم یادم نمی رود. بازار رضا رفتن ها- قم و جمکران رفتن ها-اردوهای زیارتی-سیاحتی و گردش جنگل رفتن ها-کوه رفتن ها -سد لتیان رفتن ها- شب ها حاج منصور رفتن - مراسمات سعید رفتن- رفتن به نماز جمعه ها - در اتوبوس همراه با صلوات ها - دستهای همدیگر را گرم فشردن بعد نماز ها و آه یادم نمیرود شرکت در مراسم تشییع جنازه شهدا را که خداوند هیچ گاه این فیض را از ما نگیرد . دویدن پشت سر جنازه شهدا، ذکر گفتن ها و گریه کردن ها و کول گرفتن تابوت ها. وای وای! ایام فاطمیه، خانه احمد چه حالیمی داد. یادتان هست با آن شهید گمنام _ سید محمد _ چه صفایی داشتیم. چه حالی می داد وقتی پیکر یکی از بچه ها را می آوردند...
حال اصل حرفم!
جمع خوب و با صفایتان را با نفاق و دروغ و پلیدی دیگری عوض نکنید .نگذارید برادریتان به دشمنی تبدیل شود با هم بخندید و با هم گریه کنید .سعی کنید مراسم سالگرد شهدای محل،پایگاه و هیئتتان را برگزار کنید. نمایشگاه بزنید.
راستی
در مراسمات و برنامه هایتان یک خواهش دارم یک کار کوچک هم به نیت حقیر انجام دهید.در هر مراسم یا برنامه هایی که بود قول بدهیدکه با *اخلاص *انجام دهید. خیلی نیاز به دعای خیر و عمل صالح دارم، چشم به راه هستم.
*برادران و دوستان خصوصانوجوانان! مسجد ها را خالی نکنید*، درس بخوانید.*کار کنید.* اگر لیاقت یافتم همه شما را دعا می کنم و شما نیز مرا در هیآت و جلسات بسیج دعایم کنید.امیدوارم همه با هم در صف شهدا و در روز قیامت پشت سر امام خمینی و حضرت زهرا (س) وارد بهشت شویم.
بسیجیان،هیئتی ها، بزرگتر ها و کوچکترها، حلالم کنید.
بسیجی شهید محمد عبدی
اینم یک شعر قشنگ از شهید عبدی:
آبی تراز آنیم که بیرنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
ما آمده بودیم تا مرز رسیدن همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم
ما را بکُش و مُثله کن و خوب بسوزان لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم
یک جرات پیدا شدن و شعر چکیدن بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم
پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است بد خاطره ای نیست اگر لنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم
فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم
هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( یکشنبه 87/2/1 :: ساعت 8:30 عصر )