از مادرم شنیدم که استاد در آخرین شب جمعه حیاتشان، یعنی پنج روز قبل از شهادتشان نیمه های شب با حالت عجیبی از خواب می پرند مادر از ایشان علت هیجان را جویا می شوند و ایشان می فرمایند:«خواب عجیبی دیدم، من و امام در صحن مسجدالحرام درکنار کعبه ایستاده بودیم، پیغمبر(ص) به طرف ما آمدند و به من نزدیک شدند من به امام اشاره کردم و گفتم:آقا فرزند شما هستند. حضرت رسول به طرف امام رفته و با ایشان روبوسی کردند بعد به طرف من آمدند و مرا محکم در آغوش فشردند و صورت مرا بوسیدند به طوری که الان گرمی لبهای ایشان را احساس می کنم پیش بینی می کنم که حادثه مهمی در زندگی من اتفاق خواهد افتاد. راوی: فرزند شهید
|